بیا...به جان هم افتاده اند یارانت...

بیا...به جان هم افتاده اند یارانت...

تو زنده ای و نفس می کشد بهارانت
تو زنده ای و بمیرند سوگوارانت!

نه جام حور نه آب حیات می خواهم
ببر مرا و بکش تشنه در کنارانت

به جز تو چیست مگر درد دردمندانت
به جز تو چیست مگر چاره ی دچارانت

دلم گرفت از این کوچه های بی آفاق
ببر مرا به تماشای کوهسارانت

دلم گرفت از این سایه های بالا سر
خوشا هر آینه بی چتر زیر بارانت

بیا به روشنی چشم مردم خاموش
بیا به کوری این چشم انتظارانت

بیا و گرد هم آور دل حریفان را
بیا ، به جان هم افتاده اند یارانت

از شاعران دنیا و عقبی را گرفتند...

از شاعران دنیا و عقبی را گرفتند...

روزی که بردن را به یاد باد دادند
در باد مردن را به گل ها یاد دادند

پژمردن این شمعدانی ها به من گفت
خاکستر پروانه ای برباد دادند

از شاعران دنیا و عقبا را گرفتند
یعنی " به هرکس هر چه باید داد دادند"

این خانه های سنگی و سیمانی شهر
شب گرد بودن را به شاعر یاد دادند

چشمان آهوی تو در این شهر آخر
ما را به دست مردم صیاد دادند

شور رهایی باد از آن کلاغان
وقتی به بلبل گوشه ی بیداد دادند

باید که تا عمر است از جورت بنالم
یعنی تو را فرّ و مرا فریاد دادند

شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید...

شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید...

مرگ اگر مردانه باشد مرگ اگر در راه دوست
زندگی زیباست اما مرگ زیباتر از اوست

من گدای زنده بودن نیستم مرگم ببخش
شاهرگ های مرا با تیغ شاهان گفت و گوست

با طناب دار خواهم گفت راز خویش را
با طناب دار بغضی را که پنهان در گلوست

ای زبانت گرم ای شمشیر بر من لب گشای
گفت و گویی با تو سرخ و آتشینم آرزوست

خنجرم را در گلوی خصم می کارم ولی
جابجا سرنیزه ی یاران به پهلویم فروست

شهر نا مردست اگر داری سر مردانگی
داستانت با حریفان قصه ی سنگ و سبوست

شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید
لاجرم هر کس که بر آتش نزد بی آبروست

یک نفر انسان نشد پیدا در این شهر خراب
شیخ، اما با چراغ روشنش در جستجوست

شیخ ! ...می ترسم چراغت را حریفان بشکنند
شیخ... ای چشم و چراغ ما! جهان بی چشم و روست

 معنی شعر پیدا و پنهان و الفت موج (درس دوازدهم )سوم انسانی   

 

      معنی شعر پیدا و پنهان                  

 1-  خوش به حال دردمندی که مرهم دردش تو باشی و خوش به حال آن راهی که به وصال تو ختم شود.

2- خوش به حال آن چشمی که چهره ی زیبای تو را ببیند و خوش به حال آن سرزمین که پادشاهش تو باشی .

3- خوش به حال آن دلی که  تو نگهدار آن دل باشی و خوش به حال جان و روحی که تو معشوقش هستی.

ادامه نوشته

معنی شعر دانش - دبیری و شاعری(سوم انسانی )

معنی شعر دانش ـ دبیری و شاعری

1-  روزگار و فلک را سرزنش نکن و این خیره سری و غرور را از سرت بیرون کن. ( مغرور نباش)

2-  روزگار را گناه کار ندان  شایسته نیست انسان دانا عوامل غیر مقصر را سرزنش کند.(حوادث و بلاها را به فلک نسبت نده)

3-  تا زمانی که جهان ظلم ستم کردن به تو را انتخاب می کند،  تو هم صبرکردن را پیشه ی خود کن.

4-  هم در این دنیااعمال خود را محاسبه کن و خود را از بار(گناه و امانت) سبک ساز  این قضاوت را به قیامت واگذار نکن .

ادامه نوشته

وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> نثر فارسي در قرن هفتم و هشتم

وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> نثر فارسي در قرن هفتم و هشتم
نثر فارسي در دوره بين حمله چنگيز و تيمور رونق بسيار داشت. از علل عمده اين امر آنست كه در آن عهد آخرين اثر نفوذ سياسي خلفا از ميان رفت و بغداد مركزيت بزرگ علمي و ادبي و ديني و سياسي خود را از دست داد و رابطه ايرانيان با ملل ديگر اسلامي كه غالباً زبان عربي را پذيرفته بودند تقريباً مقطوع شد و ديگر جز كساني كه تأليفات مشكل علمي مي‏كردند و به اصطلاحات آماده و طريقه بحث در مسائل علمي كه از پيش در زبان عرب فراهم شده بود احتياج داشتند، باقي نويسندگان حاجتي به تأليف در زبان عربي احساس نمي‏كردند و حتي بسياري از كتب معروف علمي هم از اين پس به زبان پارسي تأليف شد و هر چه از زمان انقراض بني عباس بيشتر گذشت نگارش كتب علمي به زبان فارسي بيشتر معمول شد و تأليف به نثر عربي زيادتر جنبه اظهار علم و دانش و تفنن گرفت و به جاي آن بر رونق و رواج نثر پارسي افزوده شد.      

ادامه نوشته

نقدی بر شعر راز رشید

نقدی بر شعر راز رشید

راز رشید
عاشورا» و آنچه در صحراي خشك و تشنه ی كربلا اتفاق افتاده است بشريت را در هميشه ی تاريخ گريانده است. حادثه‌اي كه بعدها توانسته منشأ بسياري از حركت هاي اجتماعي در دنيا شود. كمتر كسي است (با هر ديدگاه فرهنگي و ديني كه باشد) آنچه را كه در محرم سال 61 هجري در سرزمين تفت كربلا به وقوع پيوست باور كند و مظلوميت حماسه‌وار قهرمانان شهيدش را در يابد و حس خونخواهي را در وجود خويش برانگيخته نبيند و يا دست كم به گونه‌اي در مقابل اين رنج سترك تاريخ واكنش نشان ندهد. متأثرترين ايرانيان از آن اتفاق بزرگ، هنرمندان بودند. تعزيه، كه نخستين هنر نمايشي ايران است، بزرگ‌ترين واكنش عاطفي در برابر حادثه كربلاست، ناگفته نماند كه هنر تعزيه پيش از اين به گونه سوگواره سهراب و سياوش وجود داشته كه بعدها با هيجانها و عواطف سوگمندانه ايرانيان شيعي نسبت به سالار شهيدان و ديگر قهرمانان عاشورا درآميخت و در شكلي منسجم وكمال يافته، چنان‌كه امروزه مي‌بينيم، عرضه شد. شاعران فارسي‌گوي نيز هر يك به فراخور ذوق و تأثير خويش از كربلا، آن را تجربه كرده و بروز دادند. برخي از عاشورا بهره‌اي نمادين برده‌اند، مانند مولانا كه از ايثار و جان‌گذشتگي عاشوراييان نماد اولياء و عرفايي ساخت كه به مرز فنا في‌الله مي‌رسند. آنجا كه مي‌گويد:
كجاييد اي شهيدان خدايي
بلاجويان دشت كربلايي

ادامه نوشته

معنی درس هشتم (( شیر و گاو )) ادبیات سوم انسانی

معنی درس هشتم (( شیر و گاو )) ادبیات سوم انسانی

  • بند ۱ –( ص ۴۹ ) بارزگانی بود که ثروت بسیار داشت و فرزندانش رشد کردند و بزرگ شدند و از کسب و کار پدر روی برگرداندند (کار نکردند و درآمدی نداشتند) و در استفاده از اموال پدر زیاده روی کردند. پدر پند و سرزنش آن ها را لازم دید و در ضمن پند دادن به آن ها گفت: ای فرزندان من، مردم دنیا، طالب سه چیز هستند و به آن سه چیز نمی رسند مگر این که چهار ویژگی را داشته باشند، اما آن سه چیزی که مردم خواهان آن هستند عبارت اند از: الف- فراوانی مال و زندگی راحت، ب- مقام و مرتبه ی بلند وپ- رسیدن به پاداش آخرت. و آن چهار ویژگی که بوسیله آن ها می توان به این اهداف رسید عبارتند از: ۱- اندوختن مال از راه درست و پسندیده ، ۲- نگاه داشتن مال از راه خوب و پسندیده، ۳- بخشش آن مال به صورتی که به مصلحت زندگی ، رضایت خانواده و ذخیره ای برای آخرت بپیوندد و ۴- نگهداری خود از حوادث ناگوار تا حدی که در توان باشد، و هر کسی که از این چهار ویژگی یکی را رها کند و به آن بی توجه باشد، روزگار مانعی سخت در راه رسیدن به آرزوهایش قرار می دهد.
ادامه نوشته

معنی درس هفتم (( بردار کردن حسنک )) سوم انسانی

معنی درس هفتم (( بردار کردن حسنک )) سوم انسانی

معنی درس هفتم (( بردار کردن حسنک ))

توجه: اعداد ذکر شده در اول هر بند همان شماره ی پاراگراف است.

۱ – (ص ۳۹ ) در آغاز این کتاب فصلی در مورد چگونگی بر دار کردن حسنک خواهم نوشت و بعد قصه را آغاز خواهم کرد. امروز که این داستان را شروع می کنم از این گروهی که درباره آنها سخن می گویم یکی دو نفر زنده اند و در گوشه ای به سر می برند و خواجه بوسهل زوزنی چند سالی است که مرده و گرفتار پاسخگویی به اعمالش است و ما به هیچ وجه با او کاری نداریم- هر چند که نسبت به من بدی کرد.- زیرا عمر من به ۶۵ رسیده و به دنبال او باید بروم. در تاریخی که می نویسم، سخنی نمی گویم که به حمایت و دروغ گویی منجر شود و خوانندگان این کتاب بگویند که: « این پیر باید خجالت بکشد.» بلکه چیزی می گویم که خواننده ها با من همراهی کنند و مرا سرزنش نکنند.

ادامه نوشته

غزل 24از دیوان حافظ

مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست * که به پيمانه کشي شهره شدم روز الست

..........................

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق * چارتکبير زدم يک سره بر هر چه که هست

..........................

مي بده تا دهمت آگهي از سر قضا * که به روي که شدم عاشق و از بوي که مست

..........................

کمر کوه کم است از کمر مور اين جا * نااميد از در رحمت مشو اي باده پرست

..........................

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد * زير اين طارم فيروزه کسي خوش ننشست

..........................

جان فداي دهنش باد که در باغ نظر * چمن آراي جهان خوشتر از اين غنچه نبست

..........................

حافظ از دولت عشق تو سليماني شد * يعني از وصل تواش نيست بجز باد به دست

                  پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم . . . .( شهریار )

شعر زیر درد دل گفتگو و زمزمه عاشقانه شهریار با معشوقه خویش در روز سیزده بدر می باشد.

یار و همسر نگرفتم   که گرو بود  سرم          تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز           من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم   و چشم نظر     بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی          هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت             پدر عشق بسوزد ،  که  درآمد پدرم

          عشق و دلدادگی و حسن و جوانی و هنر   

         عجبا ! هیچ نیارزید   که بی سیم و زرم         

هنرم ، کاش ! گره بند زر و سیمم  بود                که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر           من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم

                                        تا به در و دیوارش تازه کنم عهد قدیم  

        گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم            

تو از آن دگری   رو،  مرا یاد تو بس            خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر            شیرم و   جوی شغالان نبود    آبخورم

 

طنز ازدواج

دست خالی آمدم با دست پر شاید روم
یا عذب مانم و یا دامادتان شاید شوم
من نمی‌دانم که باید از کجا آغاز کرد
حرف باید زد و یا باید نشست و ناز کرد
ریش و قیچی را به دست مادر و بابا سپرد
یا سخن گفت و تمام نکته‌ها را بر شمرد
من ولی حرف دلم را فاش می‌گویم !عیان!
چون که آرامش ندارد در دهان من زبان

از عذب بودن مدیدی هست حالم خوب نیست
البته بد نیست حال من ولی مطلوب نیست
من به دنبال پری یا سیندرلا نیستم
اهل این افسانه‌ها الحمدلله نیستم
من به دنبال شریک و یار و همدم آمدم
بنده سرما خورده‌ام دنبال شلغم آمدم
گر چه می‌گویند: «زیبایی نمی‌آرد عیار
ای برادر یا که خواهر سیرت زیبا بیار»
ما تعارف را کمی تا قسمتی کم می‌کنیم
روی زیبا را هم استقبال قطعا می‌کنیم

از لحاظ قامت و قد و خلاصه این جهات
هست وصف و بسط و توضیحات، شرح واضحات
آن
چه را خوبان عالم از ظواهر داشتند
جمله گردد جمع در یک
pack
، شکیل و آکبند
اهل ایمان هم اگر باشد تشکر می‌کنیم
کم نمی‌آریم ما هم پس تظاهر می‌کنیم
هم حجابش خوب باشد هم نمازش رو به راه
هم نداند با کدامین گاف بنویسد گناه
گوشه‌گیر و اهل تنهایی نباشد خواهشن
اجتماعی باشد و خوش مشرب و اهل سخن

تلخ‌رویی و بداخلاقی و بغض و اخم و تخم
هم پریشان خاطری می‌آورد هم معده‌زخم
هی شکایت برنیارد از تمام اصل و فرع
دائما لبخند باشد بر لبش(در حد شرع)
چون که من بسیار او را دوست دارم از قضا
تابلو باشد که او هم دوست می‌دارد مرا
با تمام مشکلات زندگی آید کنار
کم توقع باشد و کم زرق و برق و سازگار
چشم و هم‌چشمی نباید او کند با دیگران
چون که می‌باشد بلاشک مرغ همسایه گران

دوستش گر رفت چین و هند ما هم می‌رویم
جمعه با هم گر خدا قسمت کند شاه عبدالعظیم
اهل آداب و هنردان و به شدت اهل ذوق
شعر من را هی بخواند غش کند از زور شوق
الغرض خوش صورت و خوش سیرت و کم اشتها
کم توقع، اهل لبخند و نجیب و باخدا
می‌کنم کوتاه صحبت را من از این ناحیه
باقی عرضم بماند بعد بحث مهریه

بررسی علل گرایش برخی از جوانان به الگوهای بیگانه

بررسی علل گرایش برخی از جوانان به الگوهای بیگانه

الگو چيست ؟

از نظر مارت ، جي ، آلن الگو به فرايندي اطلاق مي شود كه در آن رفتار يك فرد يا گروه يعني الگو ، به مثابه محركي براي افكار ، نگرشها و يا رفتارهاي شخصي ديگري كه او را مشاهده نموده به كار گرفته مي شود . ( جي . آلن , 1371 )

يك الگو چيزي است كه ساخته مي شود تا براي ساختن نمونه هاي ديگر سرمشق قرار گيرد. الگوي رفتاري با تكرار مداوم يك (( ژست )) توسط اشخاص بسيار ساخته مي شود . يك عادت وقتي بوجود مي آيد كه شخص عملي را مرتباً و با شيوه اي يكسان تكرار كند . به حكم قياس مي توان گفت وقتي عده زيادي از اشخاص در جامعه اي به طرزي نسبتاً مشابه و در مدتي طولاني عملي را تكرار مي كنند (( عادت اجتماعي )) بوجود مي آيد . اين شيوه تكراري فكركردن و عمل كردن يك الگو يا يك ميزان فرهنگي است . الگوي رفتاري كوچكترين واحد نقشها ، نهادها و فرهنگ است ، رفتار انتزاعي استاندارد شده و نظم يافته اي است كه در يك جامعه براي تشخيص اين كه چه رفتاري پذيرفته نيست به عنوان الگو و ميزان بكار مي رود . ( نيك گهر , 1369 )

براي تمايل الگوها بايد ميان الگوها ، آشكار كه بي واسطه قابل مشاهده اند و الگوي پنهان كه با واسطه قابل مشاهده اند ، تميز قايل شد ، الگوي دسته اول را (( الگوهاي رفتاري يا كنشي )) و دسته دوم را (( الگوهاي مفهومي )) مي نامند .

الگوهاي بيروني رفتار با مشخصات زير شناخته مي شود :

الف ) عملي كه قابل مشاهده و اندازه گيري است .

ب ) به فراواني تكرار مي شود .

پ ) ميان عده زيادي از اشخاص مشترك است .

ت ) محتواي نوعي معناي اجتماعي است .

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

پیشینه نقد و نظريه پردازي در ایران

مقدمه:

ملک الشعراي بهار در مقدمه کتاب «سبک شناسي» مي نويسد؛«ادبيات فارسي تا سي چهل سال پيش، دو پايه بيش نداشت، يکي علوم مقدماتي زبان عرب، ديگري تتبعات در متن زبان فارسي و فراگرفتن قواعد ناقص زبان و تاريخ لغت.» ملک الشعرا اين مطلب را در سال 1331 نوشته است. اين گفته علاوه بر اينکه خلأ مربوط به دانش هاي ادبي را در تاريخ ادبيات ما نشان مي دهد، به اين نکته نيز به طور ضمني اشاره دارد که از حدود 90 سال پيش حرکت هاي جديدي در ادبيات ما آغاز شده است.

متاسفانه تاريخ نگاري ادبي ما هنوز فرصت نکرده يا به اين صرافت نيفتاده است که تصوير روشني از کارهايي که در يکصد سال اخير براي تبيين ادبيات فارسي با روش هاي نو صورت گرفته است ارائه کند.

اگر چنين تصويري وجود داشت ما امروز راحت تر مي توانستيم در مورد ضعف ها و قوت هاي ادبيات مان حرف بزنيم. اما به هر حال با توجه به منابع مختصري که در اين زمينه موجود است مي توان اذعان داشت که تاريخ ادبيات ما از اين حيث (چه از نظر نقد ادبي و چه از نظر نظريه پردازي ادبي) در مقايسه با غرب بسيار فقير است.

پیشینه نقد و نظريه پردازي در ایران

همان طور که در مقدمه اين مقاله، در بررسي اجمالي سير تکوين و تطور نقد و نظريه پردازي ادبي در غرب ديديم، جريان نقد ادبي و نظريه پردازي ادبي از همان ابتدا در کنار جريان تفکر فلسفي شکل گرفته است يا حتي مي توان گفت که شاخه يي از آن بوده است. در واقع اولين نظريه پردازان ادبي، فلاسفه بوده اند، نه اديبان. (منظور ما از اديبان کساني هستند که صورت بيروني ادبيات را بررسي مي کنند و نه لزوماً ماهيت آن را- در حالي که فلاسفه قبل از پرداختن به صورت بيروني ادبيات، درصدد توضيح و تبيين ماهيت آن هستند.) مي توان گفت که نظريه هاي ادبي بخشي از دستگاه هاي فلسفي هستند. بنابراين طبيعي است که اين شاخه در جايي رشد مي کند که فکر فلسفي رشد کرده باشد.

بقيه در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

تو مرا چرخاندي

من كه تسبيح نبودم تو مرا چرخاندي

مشت بر مُهره ي تنهايي من پيچاندي

مِهر دستان تو دنبال دعايي مي گشت

بارها دور زدي ذهن مرا گرداندي

ذكرها گفتي و بر گفتة خود خنديدي

از همين نغمه ي تاريك مرا ترساندي

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست

برلبت نام خدا بود و مرا رقصاندي

دست ويرانگر تو عادت چرخيدن داشت

عادتت را به غلط چرخه ي ايمان خواندي

قلب صد پارة من مُهره ي صد دانه نبود

تو ولي گشتي و اين گمشده را لرزاندي

جمع كن رشته ي ايمان دلم پاره شده است

من كه تسبيح نبودم تو چرا چرخاندي...؟

جملات حكيمانه

جملات حكيمانه



برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد .                (پائولو کوئلیو )

======================= 

روی یک طاقچه سنگی

 میون دو قاب رنگی

 بودن من وتو با هم

داره تصویر قشنگی

 عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم

 حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم                                               
=======================

ادامه نوشته

تشبيه با نگاهی به دیوان فارسی استاد شهریار

 تشبيه

  تشبيه : در اصطلاح علم بيان ، ياد آوري شباهت و همانندي است كه از جهت يا جهاتي ميان دو چيز مختلف وجود دارد.[1]

هر تشبيهي در صورت گسترده و كامــل خود جمله اي است چهار جزئي كه آنها را اركان تشبيه مي گويند.[2]

اركان تشبيه عبارتند از :

الف -  مشبه : آن چيزي است كه صفتي در آن ادعا شده و پيوستنش به چيز ديگري خواسته شده باشد. [3]

ب -  مشبه به : آن چيزي است كه مشبه ، به آن ملحق شده باشد . مشبه و مشبه به را طرفين تشبه مي گويند.[4]

ج -  وجه شبه : صفتي است كه در مشبه و مشبه به مشترك باشد و در مشبه به قويتر از مشبه باشد. [5]

وجه شبه گاهي براي خيال انگيز شدن شعر حذف مي شود تا خواننده با برقراري ارتباط ذهني بين مشبه و مشبه به ،  خود آن را دريابد .

اگر وجه شبه در در تشبيهي ذكر شود آن را تشبيه مفصل مي گويند ولي اگر وجه شبه در آن ذكر نشده باشد به آن تشبيه مجمل مي گويند.

د -  ادات تشبيه : آن لفظي است كه بر تشبيه دلالت مي كند و پيون دهنده ي طرفين تشبيه است . [6]

ادات تشبيه نيز گاهي از جمله حذف مي شود كه به اين نوع تشبيه ، تشبيه موكد يا محذوف الادات يا بالكنايه مي گويند . اگر ادات تشبيه ذكر شود به آن مرسل يا صريح مي گويند.

، صور خيال در شعر فارسي ، ص 59

بقيه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

اندیشه ایرانی و دانش خسروانی

دانش خسروانی (پاره‌ی اول)

 پارتيان يا پهلويان يا اشکانان

دوران پانصد ساله‌ی اشکانی يکی از مهم‌ترين و درخشان‌ترين دوره‌های تاريخ ايران است. نويسنده‌ی بندهشن حکومت آنان را «شاهی پرهيزکارانه» خوانده است.

پهلوانان اشکانی انديشه عرفانی را به هر سوی جهان کشاندند، حماسه و پهلوانی را زنده کردند و بر تخت نشاندند و فرهنگ ايرانی را با فرهنگ يونانی آميختند و به آن درس‌ها دادند و درس‌ها گرفتند. در همين زمان، يونانيان آيين مهر را با خود از ايران به اروپا بردند و از مهر و داستان‌های در باره‌ی آن، مسيحا يا همان ميترا زاده شد و اروپا را فرا گرفت.

پارت‌ها يا اشکانان از نژاد ايرانی و به آداب و رسوم ملی پای‌بند بودند و تمام خراسان و سپس ايران را فتح کردند و از چنگ يونانيان به‌در آوردند. آن‌ها استقلال ملت‌ها و اقوام گوناگون ايرانی را به رسميت شناختند و در قلم‌رو خويش، آزادی دينی و زبانی برقرار کردند و به همين سبب، تاريخ‌نويسانی که طرف‌دار ايرانی متمرکز و شاهی پرقدرت بودند و هنوز رؤيای دوران هخامنشی را در سر داشتند و به ويژه تاريخ‌نويسان يونانی و رومی، از اين زمانه به عنوان ملوک‌الطوايفی و پراکنده‌گی ايران ياد می‌کنند.

بقيه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

سنایی شیخ آتش فروز

سنایی غزنوی در یک نگاه

ابوالمجد مجدود بن آدم  سنایی غزنوی در سال 473 هجری قمری در شهر غزنین (در افغانستان امروزی) پا به عرصه‌ی هستی نهاد، و در سال545 هجری قمری در همان جا در گذشت . او‌ در آغاز جوانی،‌ شاعری‌ درباری‌ و مداح‌ مسعود بن‌ ابراهیم‌ غزنوی‌ و بهرام‌ شاه‌ بن‌ مسعود بود. ولی‌ بعد‌ از سفر به‌ خراسان‌ و اقامت‌ چند ساله‌ در این‌ شهر‌ و نشست و برخاست با مشایخ‌ تصوف،‌ در منش، دیدگاه و سمت‌گیری اجتماعی وی دگرگونی ژرفی پدید آمد. از دربار بریده و به دادخواهی مردم برخاست، بر شریعت مداران و زاهدان ریایی شوریده و به عرفان عاشقانه روی آورد.

سنائی‌ در دوره‌‌ی اول‌ فعالیت‌‌های‌ ادبی‌ خویش‌ شاعری‌ مداح‌ بود، روش‌ شاعران‌ غزنوی، به ویژه‌ عنصری‌ و فرخی را تقلید می‌کرد. در دوره‌‌ی دوم‌، که‌ دوره‌‌ی دگرگونی وی بود، به‌ نقد اجتماعی و طرح اندیشه‌های عرفان عاشقانه پرداخت. درباره‌ی دگرگونی درونی و رویكرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه افسانه‏های گوناگونی را ساخته و روایت كرده‌اند كه یكی از شیرین‌ترین افسانه‌ها را جامی در نفحات‏الانس این گونه روایت كرده است: «سلطان محمود سبكتكین در فصل زمستان به عزیمت گرفتن بعضی از دیار كفار از غزنین بیرون آمده بود و سنایی در مدح وی قصیده‏ای گفته بود. می‏رفت تا به عرض رساند. به در گلخن كه رسید، از یكی از مجذوبان و محبوبان، آوازی شنید كه با ساقی خود می‏گفت : «پر كن قدحی به كوری محمودك سبكتكین تا بخورم!»

بقيه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

اشعار و اندیشه‌های عطار عارف داروفروش نیشابوری

 

 اشعار و اندیشه‌های عطار نیشابوری

زندگینامه‌ عطار                                                                                   

فرید الدین ابوحامد محمد فرزند ابوبکر ابراهیم عطار نیشابوری، از شاعران و عارفان نامی نیمه‌ی دوم سده‌ی ششم و نیمه‌ی اول سده‌ی هفتم هجری است. آن‌چه درباره‌ی زایش و رویش و مشرب و شعرهای وی در زیست‌نامه‌ها آمده است از افسانه و خیال‌پردازی خالی نیست. به همین سبب تاریخ زایش و چه‌گونه‌گی مرگ و یا جان‌باختن و تعداد آثار مسلم وی، هم چنان در غباری از تیره‌گی و تردید قرار دارد. بر پایه شواهد و اسناد موجود، وی در فاصله‌ی سال‌های 537 تا 540 هجری، در دَکَن، روستایی خوش آب و هوا، از توابع فرهنگْ شهر ِ نیشابور، پا به عرصه‌ی هستی نهاد. و در سال 617 هجری، به هنگام قتل و عام مردم نیشابور به دست مغولان، وی نیز جان باخت. عطار نیمی از عمر خود را، چون بسیاری از تبار خویش، به پیشه‌ی عطاری-  دارو فروشی-  و طبابت گذراند، و چنان که خود می‌گوید:

به داروخانه پانصد شخص بودند           

که در هر روز نبض می‌نمودند

نیمه‌ی دوم عمر خود را عطار وقف تألیف و سرودن اشعار عرفانی کرد.  درباره‌ی چرایی و چه‌گونه‌گی دگرگونی درونی و رویکرد عطار به عالم عرفان، داستانی چند ساخته و پرداخته شده است. یکی از آن داستان‌ها بدین قرار است که: روزی فریدالدین عطار نیشابوری در مغازه‌ی خود مشغول کار بود . درویشی آمد و به وی سلام کرد . پس از چندی درویش از وی پرسید که تو چگونه می‌میری، ای عطار؟

شیخ عطار پاسخ داد : همان گونه که تو می‌میری.

 بقيه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شیخ اشراق (شهاب الدین سهروردی )در یک نگاه

بسمه تعالی

زند‌گی و مرگ شیخ آتش افروز

 شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی، ملقب به الموید بالملکوت، خالق البرایا و قدح الزند- آتش افروز و شگفتی آفرین- و معروف به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق در سال‌ 549 هجری در شهر سُهرورد دیده به جهان گشود. شهر سُهرورد ( گل سرخ)، در جنوب زنجان و غرب سلطانیه در ایالت جبال، یعنی ماد کهن واقع شده بود. این شهر در قرن ششم هجری هنوز آبادان و پُر رونق بود. سهروردی پس از سپری کردن ایام کودکی  در سهرورد، برای فراگیری دانش راهی مراغه شد. در مراغه نزد مجدالدین جیلی به فراگیری حکمت پرداخت. فخرالدین رازی هم شاگرد ‌این استاد بود و درهم‌آن‌جا با سهروردی آشنا شد، این دو با هم مباحثاتی نیز داشتند. سهروردی پس از چندی، برای ادامه‌ی تحصیل راهی اصفهان شد. اصفهان در آن روزگار مهم‌ترین فرهنگْ شهر ایران زمین بود. در آن شهر نزد ظهیرالدین قاری به خوبی با مبانی فلسفه‌ی مشا آشنا شد. از آن پس زنده‌گی پُر فراز و نشیب و همیشه در سفر وی آغاز شد. به دیدار مشایخ بسیاری رفت و مجذوب اندیشه‌ی عرفانی شد. چندی در دیاربکر اقامت کرد، در آن‌جا با دل‌گرم ترین پذیرایی دربار سلجوقیان روم روبرو شد. درهم‌آن‌جا بود که با فخرالدین ماردینی آشنا شد. تصویری که از منش و اندیشه‌ی سهروردی در ذهن ماردینی نقش بست بسیار جالب و گویا است. وی درباره‌ی سهروردی به دوستان خود می‌گوید: « نمی دانید که این جوان به چه آتشی می‌سوزد و با چه شعله‌ای می‌درخشد. در عمر خود کسی را که همانند آن باشد ندیده‌ام. اما از افراط ِ شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبان خود، نسبت به او بیم‌ناکم. از آن می‌ترسم که این افراط و بی احتیاطی به بهای جان‌اش تمام شود.» سهروردی به سفر خود ادامه داد از آناطولی به شامات رفت، مناظر زیبای شام وی را مسحور خود کرد. در یکی از سفرهای خود از دمشق به حلب رفت و در آن جا با ملک ظاهر شاه، پسر صلاح الدین ایوبی ملاقات کرد. ملک ظاهر شاه مجذوب حكيم جوان، سهروردی شد و از وی خواست كه در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی كه مسحور و مجذوب مناظر آن ديار شده بود، شادمانه پيش‌نهاد ملك ظاهر شاه را پذيرفت و در حلب ماند. اما دیری نگذشت که کار بحث و مناظره‌ی وی با علمای قشری و مجریان شریعت و قضات بالا گرفت. در جامعه‌ و فرهنگی که نهان زیستی و مُهر کردن دهان و دوختن لب، شیوه‌ی تداوم و بقای زتده‌گی است؛ بدیهی است آن که اسرار هویدا کند، بر سر دار خواهد رفت.

بقيه در ادامه مطلب ... 

ادامه نوشته

زبان و بيان جامع التواريخ رشيدى

زبان و بيان «جامع التواريخ رشيدى >>‏

كتاب سترگ «جامع‏التواريخ‏» اثر رشيدالدين فضل‏الله همدانى، يكى از معظم‏ترين و درخور توجه‏ترين كتاب‏هاى تاريخ و زبان فارسى است و مى‏توان گفت اولين كتاب فارسى بوده كه در حجمى وسيع، با شيوه‏اى يگانه نوشته شده است.

نگارش اين كتاب كه از سال 702 ه . ق. به دستور غازان خان - ايلخان مغول - آغاز شد، در سال 710 ه.ق. در روزگار «اولجايتو» به پايان رسيد. اين كتاب، به همراه كتاب تاريخ جهانگشا، اثر عطاملك جوينى از جمله بى‏بديل‏ترين منابع تاريخ مغول به شمار مى‏روند، كه دربردارنده اطلاعات بسيار مفيد ادبى، فرهنگى و اجتماعى هستند. در متن كوتاه شده‏اى كه پيش رو داريد، نويسنده نخست‏به چگونگى مراحل شكل‏گيرى و تاليف «جامع‏التواريخ‏» پرداخته و سپس زبان و بيان اين كتاب را مورد بررسى قرار داده و در فرجام با ارايه نمونه‏هايى به مقايسه مواردى از نثر «جامع‏التواريخ‏» و «تاريخ جهانگشا» پرداخته است.

ادامه نوشته

آشنایی با اصطلاحات عرفانی

چکیده :

عرفان اسلامی به کلی جنبه ی مثبت وپویا دارد . عارف می اندیشد وبه سوی کمال می رود ودیگران را رهبری  می کند.شناخت عرفان در گرو آشنایی با اصطلاحات عرفانی می باشد که دربین این گروه ها رایج است.لذا اینجانب دراین تحقیق به معرفی وبررسی اصطلاحات عرفانی می پردازم ودرضمن معرفی هریک ازآنها ازآثار بزرگان چون سنایی نیز شواهدی می آورم.

کلید واژه :

خرقه پوشی ، سماع ، حال ، رجا وخوف ، صحو وسکر ، ذوق وشرب ، شاهد وفیض....

مقدمه

هنگامی که پرتو درخشان آیین مقدس اسلام با معارف شکوفا و پربار و بالنده ی  الهی سراسرجهان ظلمانی را روشن ساخت ومسلمانان متفکر وجویندگان حقیقت وکمال انسانی را از چشمه ی زلال دانش و معرفت  سیراب کردهمگان را برانگیخت که از جنبه های گوناگوندر باب توحید و شناخت حق و راه های وصول به حقیقت مطلق و غایت وجود بیندیشندبدین روی از حق تعالی وقرآن کریم و احادیث و اقوال وسیرت نبوی و پیشوایان دین کمک گرفتندو اندیشه ی عالی خداشناسی و سیر وسلوک طریق معرفت را رشد دادند و آن را به صورت مکتبی پر ارج و بسیار بزرگ و پهناور درآورند و شیوه ی حرکت و سیردر راه تعالی و تکامل انسانیت را آموختند. این اندیشه ی  تابناک و این سیر و سلوک

ادامه نوشته

کنایه در شعر فارسی

  کنایه در شعر فارسی

مقدمه     

همان طوري که که در باره شعر تعريفات مختلف و متعددی موجود است. که گويا شعر کلام موزون ، مقفا و منظوم می باشد که از دل برخواسته ولاجرم بر دلها اثر ميگذارد. و همچنان شعر را دارای چهار عنصر اساسی دانسته اند که عبارت اند از: انديشه ، احساس ، تخيل و آهنگ می باشد. ولی درشعر ديگر هنرنمايی ها هم موجود است ، مثلاً: استعاره ، تشبيه ، کنايه ، مجاز ...

اما بحث فعلی ما در باره کنايه است ، که کنايه آن سخنی را گويند که بصورت يا بشکل غير مستقيم يک هدف يا موضوع را روشن سازد.  کنايه نتنها در شعر بلکه در نثر ، ضرب المثل ، طنز ، لطيفه ها و غيره فنون نوشتاری استعمال دارد.

مثلاً: اينکه ميگويند " بار کج به منزل نميرسد" در اين ضرب المثل "بار کج" مراد يا کنايه از کردار بد و زشت است، نه خود بار.

در اخير بايد از تمام استادان پوهنتون ابراز سپاس و قدردانی نموده ، تا محصلين را در فعاليت انداخته و تشويق و ترغيب نموده ، تا خود شان بپای خود استاده و از خود تحقيقاتی در رابطه به موضوع نمايند و از فوايد آن مستفيد شوند.

ادامه نوشته

انسان و صور خیال

انسان و صور خیال

 با نگاهی به سروده‌های علی عبدالرضایی


  مقدمه

نخستین آرایه به کار گرفته شده توسط انسان چه بود؟ چه پیوندی بین انسان و آرایه های ادبی وجود دارد؟

نمی دانم آیا تا به حال به این سوال ها فکر کرده اید؟

دیده اید آیا که جایی به این پرسشها پاسخ داده باشند؟

 تشبیه( این همچو آنی)

 نوعی کنارهم چیدن دوچیز به خاطر شباهتشان:

 دستی که ماه را چون لکه ای سفید از لباس ِ خوابِ خدا کش رفت ...(1)

   استعاره ( این همانی)       

 نوعی جانشین سازی ِ چیزی به جای چیز دیگر که مثل تشبیه، عنصر شباهت در آن نقش اصلی را دارد:

 نگاهم خورد به داشبورد ورفت ته ِ آینه گشت دور ِ میدان و افتاد روی ماهی تمام که توی هیچ خطی نبود     سلام!                                                               

 مجاز( این با آنی)

 مثل استعاره نوعی جانشین سازی ست اما نه به خاطر شباهت بلکه به خاطر مجاورت یا همراهی و... دو چیز با یکدیگر:

 برشاخه ی لاغری که من دارم

دستِ بزرگ       چه می گذارد جز برگ؟

 ( که دست بزرگ مجازی ست برای کسانی که در راس قدرت اند)

 کنایه( این نشانه آنی)

 مثل مجاز و استعاره، نوعی جانشین سازی ست( جانشینی گزاره ای به جای گزاره دیگر) اما نه به خاطر شباهت یا مجاورت بلکه به این خاطر که گزاره جانشین شده نشانه یا علت یا نمونه ای است برای گزاره ای که جای آن نشسته.

 هنوز بادبادک را تمام نکرده ام

 

ادامه نوشته