پیشینه نقد و نظريه پردازي در ایران
اگر از اين منظر به تاريخ انديشه و تاريخ ادبيات در ايران نگاه کنيم، بايد اذعان کنيم که ما نمي توانسته ايم چيزي فراتر از اسرارالبلاغه جرجاني يا «المعجم في معايير اشعارالعجم» شمس قيس رازي داشته باشيم. اما به هر حال درباره همين ميراث مختصري که براي ما مانده است بايد به طور عميق و جدي به مطالعه و تحقيق بپردازيم.
اين بررسي تاريخي را طبيعتاً بايد از تاريخ پيش از اسلام آغاز کنيم. اما متاسفانه چيز زيادي از آن دوران براي ما باقي نمانده است. شواهد و قرائن و برخي از اسناد تاريخي گواه آنند که در ايران پيش از اسلام، شعر و ادبيات وجود داشته و بنا به گفته برخي از مورخان عرب، مانند جاحظ، ايرانيان در دوره پيش از اسلام کتاب هايي در زمينه بلاغت داشته اند که يکي از آنها «کاروند» بوده است. کتابي که اثري از آن باقي نمانده است.
رابطه بين فرهنگ ايراني و يوناني در دوران باستان محل ترديد نيست. از اين رو مي توان گفت ايرانيان در دوره هاي ساساني و اشکاني با فلسفه يوناني آشنايي داشته اند و ترجمه برخي از رسالات ارسطو به زبان پهلوي گواه آن است که مباحث مربوط به بوطيقا و بلاغت در بين ايرانيان رواج داشته است. اما از آنجا که هيچ منبع و مرجع دقيقي در اين خصوص در دست نيست تاريخ نويسان ما معمولاً از آن درمي گذرند و به دوره بعد از اسلام مي پردازند.
اگر از نمونه هايي مانند «مقدمه شاهنامه ابومنصوري» که در دوره سامانيان نوشته شده و در آن نکات انتقادي جالب توجهي درباره شاهنامه و قصه هاي آن وجود دارد درگذريم، که البته آنها نيز به رغم اهميت تاريخي خود، از لحاظ موضوع بحث ما چندان مهم نيستند، مي توانيم بگوييم که تقريباً تا دوره غزنوي آثار چنداني در باب شعر چه از جهت فني و چه از جهت ماهوي در زبان فارسي نوشته نشده است.
بحث درباره عروض و قافيه و ديگر صنايع شعري و بلاغت از دوره غزنويان چه در آثار شعرا و چه در پاره يي از رساله ها مطرح شده است. اما به هر حال در تمام سيزده قرن پس از اسلام، يعني از ابتداي تاريخ اسلامي تا دوره مشروطه مي توان گفت که تعداد آثار قابل توجهي که درخصوص نقد ادبي نوشته شده است از تعداد انگشتان دو دست کم تر است.
نکته جالب اينکه هيچ يک از اين آثار همان طور که ملک الشعراي بهار در مقدمه سبک شناسي نوشته است، از حد توضيح علوم مقدماتي زبان عرب، و اصول و قواعد زبان و تاريخ لغت و پرداختن به صناعات شاعري فراتر نرفته اند.
با اينکه فلاسفه و دانشمندان ايراني اولين مترجمان کتاب هاي افلاطون و ارسطو به زبان عربي بوده اند، در تاليفات اديبان ايراني بحث درباره ماهيت شعر و ادبيات کمتر صورت گرفته است. از اين رو مي توان گفت که تمام نقد ادبي ما در گذشته نقد فرماليستي بوده و بحث هايي درباره عروض، قافيه، صنايع بديعي و همه آن چيزهايي که در حوزه شکل و صورت شعر مطرحند را شامل مي شده است.
اما اين نقد فرماليستي يک تفاوت اساسي با «فرماليسم روسي» دارد. کار فرماليست هاي روس کشف قواعد ساختاري فرم هاي ادبي بود. آنها ادبيات را از جهت شکل بررسي کردند و به يک سري استنتاج هاي کلي رسيدند که حقيقتاً مشابه همان کاري است که مارکس در حوزه ماترياليسم تاريخي کرد يا ولاديمير پراب در ريخت شناسي قصه هاي عاميانه، يا داروين، فرويد، اينشتين و ديگر دانشمندان در حوزه علمي خود. در حالي که فرماليسم ايراني که به آن اشاره شد تنها به توضيح قواعد مربوط به قافيه، عروض و انواع فوت و فن ها و صنايع شعري اکتفا کرده است.
با اين حال اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که برخي از اين آثار چنانچه با نگرشي انتقادي مورد مطالعه قرار گيرند بعضاً حرف هاي مهمي براي گفتن دارند که از آن ميان مي توان به کتاب «اسرارالبلاغه» عبدالقاهر جرجاني اشاره کرد که بحث هاي دقيقي درباره استعاره و تمثيل و تشبيه و چگونگي ساخته شدن آنها در زبان (که بي شباهت به ديدگاه زبان شناسان امروز و فرماليست هاي روس نيست) مطرح کرده است. از اين رو در ادامه اين جستار، تامل بيشتر بر آن ضروري است.
اسرار البلاغه
اسرار البلاغه تاليف عبدالقاهر جرجاني اديب نامدار ايراني (متوفي به سال 471 ه.ق) يکي از مهم ترين و جامع ترين کتاب هاي بلاغت و معاني و بيان در ايران و کل ممالک اسلامي است. اين کتاب به زبان عربي نوشته شده و خوشبختانه برگردان فارسي آن به قلم دکتر جليل تجليل توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسيده است. (چاپ اول احتمالاً 1361 و چاپ چهارم 1374)
جرجاني اين رساله را با اشاره يي به اهميت «سخن» که انسان را از انواع حيوانات ممتاز کرده است آغاز نموده و مهم ترين نقش و کارکرد سخن (يا ذات و اخص صفات او) را رساندن ادراکات، احساسات و معارف بشري از انساني به انسان ديگر برشمرده و چنين استنتاج کرده است که؛«چون اين توصيف بيانگر ذات و اخص صفات اوست پس بهترين انواع سخن آن است که اين گوهر سخن را بهتر و آشکارتر نشان دهد.» يعني سخني که رساننده تر و شيواتر باشد. و بدين ترتيب به بحث بلاغت که معيار و محک سنجش دوري يا نزديکي سخن به آن گوهر است، وارد شده است.
جرجاني در ابتداي بحث يادآوري کرده است که معيار سنجش او در نيکي و بدي کلام تنها «لفظ» نيست «چرا که الفاظ مادام که با نوع و کيفيت خاصي منظم نشوند و با هم تاليف نيابند و در ترکيب آنها، راهي انتخاب و راهي ترک نشود، افاده معنا نمي کنند.»1 مثلاً اين مصرع زيباي حافظ را که مي گويد؛ «سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند» اگر از اين ترکيب و تاليف و نظم خاص خارج کنيم و بگوييم؛ «بنشينند غبار غم بنشانند سمن بويان چو» به تعبير جرجاني، آن را از کمال بيرون برده و به هذيان کشانده ايم.2
جرجاني معنا را اساس و بنيان زيبايي شناسي خود معرفي کرده و بر اين مبنا به توضيح انواع فنون بلاغت و صنايع ادبي پرداخته است. تجنيس، حشو، تطبيق، تشبيه، تمثيل، استعاره، مجاز، تعقيد، تخيل و... از جمله مباحثي است که او در اين کتاب به تفصيل آنها را بررسي کرده است.
اما بخش عمده اين رساله مفصل، بحث درباره تشبيه، تمثيل و استعاره است. زيرا وي باور دارد که؛ «نخستين و شايسته ترين و سزاوارترين چيزي که بايد در آن به طور کامل انديشيده و دقت شود بررسي درباره تشبيه و تمثيل و استعاره است. يعني اصولي بزرگ که مهمترين محاسن کلام را - اگر نگوييم که همه است - در برگرفته و به آنها برمي گردند و همچون قطب هايي هستند که معاني پيرامون آنها دور مي زنند و مانند قطره هايي هستند که از هر سو آن را احاطه کرده اند.»3
جرجاني ساختار اثر و روش پژوهش و تحليل خود را بدين گونه توضيح مي دهد؛ «و بدان که آنچه ظاهر امر ايجاب مي کند و در بادي نظر به فکر مي رسد اين است که سخن از بررسي گفتاري از حقيقت و مجاز آغاز شود و سپس از تشبيه و تمثيل سخن به ميان آيد و آنگاه دامنه مطلب به استعاره کشانده شود و استعاره به دنبال اينها ذکر شود از آن که مجاز اعم از استعاره است و در ترتيب قضايا واجب است که از عام شروع و در خاص پايان داده شود و تشبيه همچون ريشه و استعاره مانند شاخه يا شکل اقتباس شده يي از آن است.»4
تعريف و تبييني که جرجاني از تشبيه، تمثيل و استعاره ارائه مي کند و اينکه چطور اين هر سه، ريشه در يک جا دارند و تفاوت هايشان در چيست و اينکه استعاره در زيبايي شناسي شعر چه جايگاه والايي دارد، بسيار دقيق و نزديک به يافته هاي زبان شناسي جديد است. جالب اينکه جرجاني در اين بحث تنها به توضيح مکانيسم هاي مشابهت اکتفا نکرده، بلکه با نگرشي ارسطويي (مشايي) به توضيح و تبيين بن مايه هاي زيبايي شناسيک آنها در نهاد انسان پرداخته و مي گويد؛ «اما استعاره نوعي از تشبيه و نموداري است از تمثيل. و تشبيه خود قياس است و قياس همان چيزي است که دل ها و انديشه هاي ما آن را درک مي کند و اين دريافت انديشه هاست که مورد بازخواست و پرسش واقع مي شود، نه گوش ها و سامعه ها.»5
جرجاني در اين عبارت علاوه بر آنکه بر تقدم معنا بر لفظ در نظام زيبايي شناسي خود تاکيد کرده است، به اين پرسش فرضي نيز پاسخ داده است که چرا انسان از تشبيه و تمثيل و استعاره لذت مي برد؟ همان گونه که ارسطو در تعريف شعر و ماهيت آن در پاسخ به استاد خود افلاطون، به توضيح و تبيين دلايل طبيعي (روان شناختي) امر تقليد (که همه هنرها به گمان او و افلاطون ريشه در آن دارند) مي پردازد.
آنچه در اينجا به کار جرجاني اهميت مي بخشد اين است که او در تعريف تشبيه به اين بسنده نمي کند که بگويد؛ تشبيه عبارت است از مانند کردن چيزي به چيزي ديگر و داراي چهار رکن است؛ مشبه، مشبه به، ادات تشبيه و وجه شبه. بلکه به تبيين آن در نظامي کلي تر و جامع تر مي پردازد و با کشف ارتباط بنيادين آن با مقوله «قياس»، بحث خود را از محدوده صناعات ادبي فراتر برده و به مرزهاي تبيين فلسفي کشانده است.
با اينکه در اسرارالبلاغه جرجاني پاره يي تاثيرات از رساله فن شعر ارسطو ديده مي شود، اغلب محققان اشاره کرده اند که او با آثار ارسطو و از جمله رساله فن شعر آشنايي نداشته و احتمالاً از طريق مطالعه آثار دانشمند و فيلسوف بزرگ معاصر خود، ابن سينا، از آراي ارسطو در باب فن شعر تاثير پذيرفته است.
مقايسه يي اجمالي بين رساله فن شعر ارسطو و اسرارالبلاغه جرجاني نشان مي دهد که جرجاني به رغم نزديک شدن به مرزهاي نظريه پردازي ادبي - که نمونه يي از آن ذکر شد - متاسفانه نتوانسته است از حدود و ثغور بلاغت و نقد بلاغي فراتر رود و کساني که پس از او آمده اند نيز (از جمله سکاکي که چيزهايي بر گفته هاي جرجاني افزوده و کار او را در حد خود به کمال رسانده) نتوانسته اند از چارچوبي که او ساخته بود فراتر بروند.
در يک بررسي تطبيقي بين رساله فن شعر ارسطو و اسرارالبلاغه جرجاني نخستين چيزي که به چشم مي آيد اين است که ارسطو، اثر ادبي را در کليت آن، مبناي مطالعه و پژوهش خود قرار داده است. رساله ارسطو با اين جملات آغاز مي شود؛ «سخن ما درباره شعر و انواع آن است و اينکه خاصيت هر يک از آن انواع چيست و افسانه شعر را چگونه بايد ساخت تا شعر خوب باشد، آنگاه سخن از اجزا و ساير اموري که به اين بحث مربوط است خواهيم راند و با رعايت ترتيب طبيعي، نخست از آن امري آغاز مي کنيم که به حسب ترتيب مقدم است.»6
همين مدخل کوتاه و مختصر روش پژوهش و تحليل ارسطو در باب شعر را (که چيزي بيرون از محدوده منطق و نگرش فلسفي او نيست) نشان مي دهد. ارسطو بحث خود را از ماهيت شعر آغاز مي کند، سپس به انواع کلي آن (تراژدي، کمدي و...) مي پردازد و سرانجام، آن هم به اختصار، به جنبه هاي فني و بلاغي در هر يک از آنها اشاره مي کند. ساختار رساله فن شعر ارسطو، ساختاري قياسي (حرکت از کل به جزء) است. به عبارت ديگر او ابتدا از ريشه شروع مي کند، بعد به ساقه و سپس به شاخه ها و اجزاي ديگر مي پردازد. ارسطو براساس همان ترتيب طبيعي که خود بدان اشاره کرده است، ابتدا کليت شعر را مورد بررسي قرار داده و اينکه شعر ماهيتاً چيست و چرا به وجود مي آيد. طبيعي است که پاسخ او به اين پرسش، پاسخي ارسطويي است. يعني پاسخي مبتني بر مقدم شمردن محسوسات (طبيعت و امور مادي) بر معقولات است (کليات و مجردات) از اين رو منشاء شعر را در طبيعت انسان جست وجو مي کند. طبيعتي که ميل به تقليد و محاکات و موزون پسندي به طور غريزي در او هست. پرسش هاي بعدي او از دل همين پاسخ بيرون مي آيد؛ تقليد چگونه و با چه اشکالي بروز مي کند؟... پاسخ به اين پرسش، طبقه بندي هنرها را به دنبال دارد که يکي از آنها شعر است. سپس انواع شعر مطرح مي شود و اينکه هر يک از آنها چه ويژگي هايي دارند و چه تفاوت هايي با انواع ديگر؛ و ريشه اين تفاوت ها کجاست. اين تفاوت ها در انواع شعر، اعم از شعر حماسي، تراژدي و کمدي چگونه نمود مي يابند؟ هر يک از انواع شعر داراي چه اصول و اجزايي هستند. تاثير هر يک از انواع شعر بر مخاطبان چگونه است. شاعر در هنگام تاليف شعر و تراژدي چه چيزهايي را بايد رعايت کند. شاعر براي القاي احساس موردنظر خود به مخاطب از چگونه گفتاري بايد بهره بگيرد، گفتار از چه اجزايي تشکيل شده است، گفتار شاعرانه داراي چه ويژگي هايي است و...
حال اين روش و نگرش را با روش و نگرش جرجاني در اسرارالبلاغه مقايسه کنيم؛ در اسرارالبلاغه به جاي اثر ادبي در کليت خود، جمله ادبي يا شعري مبناي پژوهش و مطالعه قرار گرفته است. اينکه اين جمله هاي شعري (يا مصراع ها) در ترکيب با يکديگر آيا کليت يکپارچه يي را مي سازند يا نمي سازند (چيزي که نيما به عنوان «قطعه» از آن ياد مي کند) و اينکه آن کليت يکپارچه داراي چه ويژگي هايي است، يا داراي چه ويژگي هايي بايد باشد، مورد بحث قرار نمي گيرد زيرا در نظام زيبايي شناسي او، واحد شعر، جمله شعري (مصرع يا نهايتاً بيت) است.
جرجاني- همانطور که پيشتر اشاره شد - پس از مقدمه يي کوتاه و غيرتحليلي درباره اهميت و مزيت سخن در طبيعت انسان که او را از بقيه حيوانات جدا مي کند، مستقيماً به سراغ اين پرسش مي رود که چه چيز، يا چه چيزهايي سخن را زيبا و دلنشين مي کند؟ و در پاسخ به اين پرسش از محدوده جمله (اعم از جمله شعري يا نثري و اغلب بدون تفکيک و تمايز) خارج نمي شود. اين روش و نگرش هنوز هم در کتاب هاي معاني و بيان سنتي ما ادامه دارد و تنها تفاوت آن با اسرارالبلاغه در اين است که اينها (جديدي ها) نمونه هايي از شعر فارسي (و بعضاً شعر معاصر) را به جاي نمونه هاي عربي گذاشته اند وعبارت «زيبايي شناسي شعر» را به عنوان سنتيً معاني و بيان افزوده اند. البته غرض تحقير و تخفيف جرجاني و امثال او نيست. به ويژه درباره جرجاني بايد گفت که او تقريباً هزار سال پيش، نوعي از نقد ادبي پيشرو و نوعي (اگرچه جنبي) از رويکرد ساختارگرايي و زبان شناسي را در آثار خود پايه گذاري کرده است که هنوز هم نکات ارزنده و تازه يي براي ما دارد و اين نه از روي تصادف، بلکه دقيقاً به اين دليل رخ داده است که جرجاني برآمده از يکي از پربارترين دوره هاي علمي و فرهنگي در تاريخ کشور ما است. دوره يي که در فاصله يي کمتر از دو قرن فارابي و ابن سينا را در دامان خود پرورده و به جرجاني فرصت آن را داده است که بدون آنکه از زادگاه خود در طبرستان خارج شود، به علوم زمانه خود، به ويژه از طريق آثار شيخ الرئيس ابوعلي سينا، دسترسي داشته باشد، اما اينکه چرا تفکر امثال جرجاني در نسل هاي بعد به جاي تکميل و تکامل به انجماد و قهقرا گراييد موضوعي است که به اعوجاج سير تفکر فلسفي در ايران ارتباط پيدا مي کند.
پي نوشت ها------------------------------
1- اسرار البلاغه، عبدالقاهر جرجاني، ترجمه جليل تجليل، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1374، ص 1.
2- جرجاني مصرعي از شعر عرب را نمونه آورده و ما به جاي آن مصرعي از شعر حافظ را گذاشته ايم و جالب اينکه مصرع درهم ريخته شعر حافظ ممکن است خواننده را به ياد کساني بيندازد که گمان مي کنند با درهم ريختن ترکيب جمله (برعکس آنچه جرجاني مي پنداشت) مي توان به گوهر زبان (يا زبانيت زبان) دست يافت،
3- همان، ص 16.
4- همان، ص 17.
5 - همان، ص 12.
6- ارسطو و فن شعر، مولف و مترجم دکتر عبدالحسين زرين کوب، اميرکبير، چاپ پنجم، 6-
1385- ص 113
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 7:32 توسط علي طالبی زرنق
|