تو مرا چرخاندي
من كه تسبيح نبودم تو مرا چرخاندي
مشت بر مُهره ي تنهايي من پيچاندي
مِهر دستان تو دنبال دعايي مي گشت
بارها دور زدي ذهن مرا گرداندي
ذكرها گفتي و بر گفتة خود خنديدي
از همين نغمه ي تاريك مرا ترساندي
بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
برلبت نام خدا بود و مرا رقصاندي
دست ويرانگر تو عادت چرخيدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ي ايمان خواندي
قلب صد پارة من مُهره ي صد دانه نبود
تو ولي گشتي و اين گمشده را لرزاندي
جمع كن رشته ي ايمان دلم پاره شده است
من كه تسبيح نبودم تو چرا چرخاندي...؟
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 7:19 توسط علي طالبی زرنق
|