فردوسی با آن که خود آنان را بسيار دوست دارد و نام‌ها و داستان‌های شاه‌نامه را از پهلوانان اشکانی وام گرفته، در شاه‌نامه پس از آن که می‌گويد از آنان جز نامی نشنيده است، تنها در هجده بيت از يکی از درخشان‌ترين دوران تاريخ ايران ياد می‌کند:

 چنين گفت گوينده دهقان چاچ:

کز آن پس کسی را نبد تخت عاج

به گيتی به هر گوشه‌ای هر يکی

گرفته ز هر کشوری اندکی

چو بر تخت‌شان شاه بنشاندند

ملوک طوايف همی‌خواندند

بدين گونه بگذشت سالی دويست

تو گفتی که اندر جهان شاه نيست

 بدون بررسی ژرف تاريخ و داستان و ادبيات اين دوران، شناخت تاريخ و عرفان ايرانی کامل نيست. به نوشته‌ی پيرنيا در تاريخ ايران باستان:

دولت ماد به قول هرودت، صد و پنجاه سال حکم‌رانی کرد، دولت هخامنشی دويست و بيست سال، دولت ساسانی چهارصد و بيست سال، اما دولت اشکانی چهارصد و هفتاد و پنج سال حکومت کرد. بنابراين، ميان تمام سلسله‌هايی که در ايران سلطنت کرده و رفته‌اند، از حيث طول مدت حکم‌رانی نظير ندارد ... اين نکته را هم بايد در نظر داشت که پارتيان بر خلاف هخامنشيان ايران را به ايرانی سپردند و در مقابل خارجی سر فرود نياوردند.

به نوشته‌ی همين کتاب:

پارتی‌ها دارای بعضی عادات بودند که آن‌ها را مانند مردمان متمدن کنونی می‌نمايد. اول: داشتن مجلس اعيان و مجلس مهستان. دوم: رفتار خوب با اسرا. سوم: پناه دادن به اشخاصی که به پارت‌ها پناه می‌آوردند. چهارم: نگه داشتن قولی که می‌دادند.

در کنار اين‌ها بايد گفت، اين حکومت که نمونه‌ی يک حکومت عرفانی و کهن ايرانی‌ست، به اقوام گوناگون آزادی کامل داده، نخستين قانون اساسی ايران را به وجود آوردند. سلطنت موروثی را از ميان برداشتند و رأی خاندان سلطنت و مجلس و نجبا و بزرگان را به جای آن گذاشتند.

اين حکومت‌ها مانند خرم‌دينان و قرمطيان لحسا و بحرين که از انديشه‌های عرفان کهن ايرانی مدد می‌گرفتند، گوشه‌ای ناشناخته، اما بس ارج‌مند از تاريخ سرزمين ما هستند. بازنگری آن‌ها با رستاخيز فرهنگی و رنسانس در جامعه‌ی ما سخت در هم تنيده است. بازيابی و بازنگری و بازآفرينی اين انديشه‌ها پايه‌ی يک رستاخيز فرهنگی ژرف در جامعه ماست.

پس از دوره‌ی کيانی، دوران اشکانی يکی از برجسته‌ترين دوران پهلوانی در ايران پيش از تازش تازيان است. اشکانيان بنيان‌‌های حماسه‌ی ملی ايران را نهادند و بسياری از پهلوانان برجسته‌ی شاه‌نامه در حقيقت، جهان پهلوانان اشکانی هستند. گودرزيان، فرود، پلاشان، ميلاديان، فريدونيان که از ميان آن‌ها پهلوانانی چون گودرز و گيو و بيژن و بهرام برخاسته‌اند، نمونه‌ی آنان هستند. خاندان کاوه، قارن و کارن از پهلوانانی هستند که در زمان اشکانی قدرت داشتند. اين پهلوانان بنيان اخلاق پهلوانی و جوان‌مردی را در عرفان و جامعه ما نهادند. آن نظام سياسی که در شاه‌نامه در دوران پهلوانانی چون رستم برقرار است و يکی از نظام‌های برجسته و عالی در ايران شمرده می‌شود، همان نظام پارتی يا حکومت‌های خودمختار ايرانی‌ست.

 گسترش جهان‌گير آيين مهر، يکی از مهم‌ترين ريشه‌های عرفان ايرانی، در دوران اشکانی و رفتن آن به يونان، از نشانه‌های گسترده‌گی عرفان در آن زمان است.

سرود رمزآميز «مرواريد» نمونه‌ی آن است. اين سرود حکايت از سفر رؤيايی شاه‌زاده‌ی جوان اشکانی‌ست به سرزمين تاريکی‌ها. او اصل خود را فراموش می‌کند و سرانجام ندايی درونی او را بيدار کرده و با مرواريدهای يافته به خانواده و اصل خويش باز می‌گردد. اين سير و سلوک عرفانی را ما بارها در ادبيات می‌بينيم. به اين سرود که در آن پارت يا خراسان کهن، سرزمينی عرفانی و مقدس نموده شده است، توجه کنيم:

هنگامی که کودکی خردسال بودم

و در سرزمين‌ام در خان و مان پدری می‌زيستم

پدر و مادر توشه‌ای همراهم کردند و از خراسان

به دوردست‌هايم فرستادند

از خزاين برایم بار و بنه‌ای بستند

زر از سرزمين ابرشهر و سيم از غزنه‌ی بزرگ

ياقوت از هند و عقيق از کوشان

با من پيمان بستند و گفتند:

"اگر به جانب مصر سرازير شوی

و از آن‌جا مرواريدی بياوری

که به دريا نزد اژدهايی دمان است

آن‌گاه بار ديگر جامه‌ی درخشان و جواهرنشان خواهی پوشيد

و با برادرت وارث سرزمين پادشاهی ما خواهی شد."

من ترک خراسان کردم

به همراه دو راهنما از مرز میشان گذشتم

و به بابل در آمدم.

ساربوگ را پشت سرنهادم

و رفتم تا به مصر رسيدم

همراهان‌ام از من جدا شدند

من به نزد اژدها رفتم و نزديک جای‌گاه‌اش منزل گزيدم

تا چون به خواب رود

مرواريد را از او بربايم.

تنها و بی‌کس و غريب بودم

هم‌نژادی آزاده از خراسان آن‌جا ديدم

او خواست که از مصريان ناپاک بپرهيزم.

مصريان به من غذايی دادند

و من فراموش کردم که شاه‌زاده‌ای هستم

و فراموش کردم مرواريدی را که در پی آن آمده بودم

به خواب ژرف فرو شدم

پدر و مادرم غم‌گين شدند

پس از همه کمک خواستند تا راهی بيابند

و نامه‌ای نوشتند

که شاه با دست راست خود مهر کرده بود

تا حفظ شود از نابه‌کاران و از ديوهای پتياره

آن نامه چون عقابی پر کشيد

در کنار من نشست و به گفتار آمد

از آواز او بيدار شدم و نامه را بوسيدم

به ياد آوردم مرواريد را

پس اژدها را افسون کردم

با نام پدر و برادر و مادرم بانوی خراسان

سپس مرواريد را بربودم تا به خانه باز آيم

و نامه هم‌چنان که مرا بيدار کرده بود

چونان فروغی راه‌ام را روشن می‌کرد

آن‌گاه جامه‌ی تاب‌ناکی که پوشيده بودم می‌درخشيد

نقش شاهنشاه بر آن بود

مانند ياقوت می‌نمود

و ديدم که همه جا بر آن جريان معرفت موج می‌زد.

اين سرود به شکلی آشکارا در آثار عرفانی ايران مانند «غربت غريبه»‌ی سهروردی و از نظر محتوا در «منطق الطير» عطار و «رسالة الطير» ابن سينا تکرار شده است. در اين سرود واژه‌های پارتی و شرايط اجتماعی دوره‌ی اشکانی نيز ديده می‌شود.

نيلوفرهايی که در آيين مهر از آب و صدف زاده می‌شوند و نشانه‌ی زايش جهان هستند، هم در مهرکده‌های اشکانی هم اروپايی يافت می‌شود. اشکانيان چنان با يونانيان درآميختند که همه جا، پهلوانی يا اشکانی بودن نشانه‌ی قهرمانی بود. رواج قصه‌های پهلوانی در اين دوران اين امر را نشان می‌دهد. پهلوانان اشکانی بر فرهنگ يونان تأثير نهادند و آن را گرامی می‌داشتند. فرهاد يکم اشکانی چند کتاب به يونانی نوشت. برابر ارد اشکانی نمايش‌نامه‌های يونانی اجرا می‌شد و او اين زبان را نيک می‌دانست. نوشته‌اند که آنان بر سکه‌های خود، خويش را فيل‌هلن (دوست‌دار يونان) و مستقل خوانده‌اند، اما اين گمان درست نيست. ذبيح بهروز در مقدمه‌ی خويش بر «اسکندر و دارا» می‌نويسد که واژه‌ی هليوس معنی خورشيد هم می‌دهد که در صرف به شکل هليون در می‌آيد و ترکيب فيل‌هلن يعنی دوست‌دار خورشيد و همان است که در فارسی خوردوس شده و در تاريخ طبری در وصف اشکانيان و به معنی دوست‌دار خورشيد به کار برده شده است.

تأثير ايرانيان بر يونانيان بسيار بود. اسکندر و اطرافيان‌اش با شتاب ايرانی شدند. آن‌ها آيين شهرياری و مهر را با خود به يونان بردند. در متن «بهمن يشت» حکايت از رؤيای زرتشت است و درختی سه شاخه با شاخه‌های زرين و سيمين و برنجين که هر کدام نشانه‌ی شاهی و شاخه‌ی چهارم نشان ديوان است. همين رؤيا در کتاب دانيال نيز هست. کتاب اولی در حدود سيصد پيش از ميلاد و کتاب دومی در دويست و پنجاه پيش از ميلاد نوشته شده‌اند.

بسيار پيش‌تر از آن، انديشه‌های آيينی و عرفانی ايرانی به يونان رفته بود. نه تنها افلاتون با مغان ايرانی که نماينده‌ی عرفان کهن ايرانی بودند (که به نادرست روحانيون زرتشتی خوانده می‌شوند)، در ارتباط بوده و از زرتشت بسيار آموخته بود، بلکه شاگردش ارستو نيز اين ارتباط را دريافته و به آن اشاره می‌کند. عشق به عرفان ايرانی هم‌چنين فلوتين را واداشت تا برای آشنايی با آن به ايران سفر کند.

 سوی ديگر اين ارتباط ايرانی يونانی، و جريان مشترک عرفانی اين دوران مانی، فيلسوف و انديشه‌ورز بزرگ ايران، است. مانی برآمده از دوران آزادگی اشکانی و از خاندانی اشکانی، مبلغ يک آيين جهانی بود که ريشه در عرفان کهن ايرانی داشت.

پدر مانی گرايش‌های عرفانی داشت و از همدان به پيرامون دجله رفت و به مغتسله که يک جريان عرفانی بود، پيوست. مانی نيز عرفان در پيش گرفت. کتاب‌هايش شيوه‌ی قصه‌ی شرقی را گسترش داد. او به داستان‌های بودايی و ايرانی و هندی توجه ويژه‌ای داشت. يکی از داستان‌های مانويان، داستان «بلوهر و بوداسف» است که روايتی از داستان بوداست. سرود مرواريد که آن را آوردم، سپس در کتاب اعمال توماس از حواريون مسيح نيز آمده و از پيوست‌های انجيل است. مانی بيش‌خواهی و غرق شدن در لذت‌های اين جهان را خوار می‌داشت، اما نگاهی ساده و رو به زنده‌گی داشت. مانی دوست‌دار طبيعت و انسان بود و می‌خواست با آيينی جهانی، اختلافات بشر را کاهش دهد. او با نقاشی کردن کتاب‌های خويش تلاش كرد تا با مردمان ساده که بيش‌تر بی‌سواد بودند، نزديک شود. آيين مانی جهان را فرا گرفت و از چين تا اروپا پيش‌رفت کرد، اما در ايران پوست از تن او برکندند. کتاب‌های مانی از ديدگاه فلسفی، عرفانی و ادبی دارای ارزش‌های بسيار والايی‌ست. وی بر تاريخ انديشه و عرفان تأثيرات زيادی نهاد. او در خط و زبان فارسی اصلاحاتی انجام داد. خط پهلوی را به سريانی ساده کرد. آثار او که بسيار مهم هستند، عبارت‌اند از: «شاپورگان، کنز الاحيا، سفر الجبابره، سفر الاسفار، فرقماتينا، ارژنگ». اين کتاب‌ها گنجينه‌‌ای گران‌بها از دانش و فلسفه‌ی آن روزگار هستند. هفت مهر، نور و ظلمت و جای‌گاه آن، ده آسمان، هشت زمين، سه چرخ، از اصطلاحات فلسفی اوست که به عرفان و اسلام نيز آمده است. نماز چهارگانه در روز، وضو و تيمم، زکات، روزه در آيين مانی برقرار بوده است. درجه‌های افراد دينی مانند: دوازده رسول، هفتاد و دو اسقف، سيصد و شصت شيخ، سماعون يا نيوشگان از آيين او به آيين‌های ديگر راه يافت.

 از آثار ادبی ارج‌مند دوران اشکانی يکی نيز منظومه‌ی «ويس و رامين» است. اصل پهلوی، زبان، جغرافيای داستان، نام‌ها، شيوه‌ی حکومت، عشق و ازدواج، همه و همه نشان می‌دهد که اين داستان در زمان اشکانی پرورده شده است. فخرالدين اسعد گرگانی که سپس آن را تنظيم كرد، در باره‌ی آن می‌سرايد:

بگفتا: "کان حديثی سخت زيباست

ز گرد آورده‌ی شش مرد داناست

و ليکن پهلوی باشد زبانش

نداند هر که بر خواند بيانش

 به نوشته‌ی دکتر محجوب در مقدمه‌ط اين کتاب:

ويس و رامين کارنامه‌ی عاشقی مردی‌ست که قريب دو هزار سال پيش از اين می‌زيسته و از نازک‌خيالی‌های فيلسوفان آگاهی درستی نداشته ... عاشق و معشوق در اين منظومه هم‌سر و هم‌شأن‌اند، هبچ اثری از نياز و کوچکی فوق‌العاده‌ی عاشق و ناز بی‌پايان معشوق در آن هويدا نيست.

اين داستان بيان عشق جسورانه‌ی زنی به نام ويس است که در گستاخی، عشق، گذشت و وفاداری از نمونه‌های برجسته‌ی ادب فارسی‌ست.

 هم‌زمان با اشکانيان در هند نيز حکومتی عرفانی بر سر کار آمد که دوران آنان از درخشان‌ترين دوران تاريخ سرزمين هند است. چندرا گوپتا و نوه‌ی او، آشوکا، حکومتی عالی در هند برقرار كردند. بنا بر نوشته‌ی هربرت جی ولز در تاريخ بشر تا کنون حکومتی بدين‌گونه عالی بر سر کار نيامده است. بنا بر نوشته‌ی کليات تاريخ:

نام آشوکا چون يک ستاره‌ی منفرد و تنها می‌درخشد. هنوز از ولگا تا ژاپن نام او با افتخار نقل می‌شود. آشوکا می‌گويد: "تنها پيروزی واقعی، پيروزی بر نفس خود و پيروزی بر دل‌های مردم از راه خدمت‌گزاری و فداکاری در راه خوش‌بختی آنان است."