آنگونه ‏كه على‏«ع‏»نيز در جنگ جمل،اسير كردن را روا نشمرد و عايشه را همراه عده ‏اى زن ‏به شهر خودش باز گرداند. البته بسر بن ارطاة به دستور معاويه بر يمن حمله كرد و زنان‏ مسلمان را به اسارت گرفت.به اسيرى بردن عترت پيامبر در دوره حكومت اموى،اهانت‏ به مقدسات دين بود،تا آنجا كه در دربار شام،يكى از شاميان از يزيد می‏خواست كه ‏فاطمه دختر سيد الشهدا را بعنوان كنيز،به او ببخشد!كه با اخطار حضرت زينب رو به رو شد.

گر چه يزيد،اهل بيت امام حسين‏«ع‏»را براى ترساندن مردم ديگر اسير كرد و شهر به‏ شهر با خفت و خوارى گرداند،ولى اين دودمان عزت و آزادگى،از«اسارت‏»هم بعنوان ‏سلاحى در مبارزه با باطل و افشاى چهره دشمن استفاده كردند و با خطبه‏ ها و سخنرانيهاى ‏بيدارگرشان حيله دشمن را نقش بر آب كردند.خطابه ‏هاى زينب كبرى و امام سجاد«ع‏»ودختر امام حسين‏«ع‏»در كوفه و شام،نمونه‏اى از«مبارزه در اسارت‏»بود.حضرت زينب،حتى در مجلس يزيد و پيش روى او به اين اسير گرفتن و عمل ظالمانه و خارج از دين اواعتراض كرد:«اظننت‏يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء،فاصبحنانساق كما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا...امن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك‏و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكت‏ستورهن و ابديت وجوههن تحدوبهن‏الاعداء من بلد الى بلد و يستشرفهن اهل المناهل و المعاقل...»
مى‏توان گفت امام حسين‏«ع‏»با تدبير و حسابگرى دقيق،زنان و فرزندان را همراه خودبه كربلا برد،تا راوى رنجها و گزارشگر صحنه‏هاى عاشورا و پيام رسان خون شهيدان‏باشند و سلطه يزيدى نتواند بر آن جنايت عظيم،پرده بكشد يا قضايا را به گونه‏اى وانمودكند.از اين رو،وقتى ابن عباس به سيد الشهدا گفت چرا زنان و كودكان را به عراق مى‏برى،پاسخ داد:«قد شاء الله ان يراهن سبايا...» خدا خواسته كه آنان را اسير ببيند.اين اشاره به‏همان برنامه حساب شده است.
به گفته مرحوم كاشف الغطاء:اگر حسين و فرزندان اوكشته مى‏شدند،ولى آن سخنرانيها و افشاگريهاى اهل بيت در آن موقعيتهاى حساس نبود،آن آثار و اهدافى كه امام حسين در واژگون ساختن حكومت ‏يزيدى داشت محقق نمى‏شد.
اسارت اهل بيت با آن وضع رقت بار،عواطف مردم را به نفع جبهه حق و به زيان‏حكومت‏يزيد برانگيخت و سخنان زينب و سجاد«ع‏»در طول اسارت،لذت پيروزى‏نظامى را در ذائقه يزيد و ابن زياد،چون زهر، تلخ ساخت و جلوى تحريف تاريخ راگرفت و به بازماندگان و خانواده‏هاى شهدا درس داد كه شهيدان با خونشان و بازماندگان‏با رساندن پيام خون،بايد حق را يارى كنند،شهيدان كارى حسينى كنند و ماندگان،كارى‏زينبى!اسارت،هرگز به معناى تسليم شدن و انگيزه و هدف را فراموش كردن نيست.
 زينب‏«س‏»قافله سالار كاروان اسارت بود و مردانه و صبورانه،آن دوران تلخ را به پايان رساند.
زينب‏«ع‏»
زينب كبرى سلام الله عليها،پيامبر خون شهداى كربلا و همراه حسين‏«ع‏»در نهضت ‏خونين عاشورا.حضرت زينب،دختر امير المؤمنين و فاطمه زهرا«ع‏»در سال پنجم ‏هجرى،روز 5 جمادى الاولى در مدينه،پس از امام حسين‏«ع‏»به دنيا آمد.از القاب ‏اوست:عقيله بنى هاشم، عقيله طالبيين،موثقه،عارفه،عالمه،محدثه،فاضله،كامله،عابده ‏آل على.زينب را مخفف‏«زين اب‏»دانسته ‏اند،يعنى زينت پدر.

امام حسين‏«ع‏»هنگام ديدار،به احترامش از جا برمى‏خاست.زينب كبرى،از جدش‏رسول خدا و پدرش امير المؤمنين و مادرش فاطمه زهرا«ع‏»حديث روايت كرده است.
اين بانوى بزرگ، داراى قوت قلب،فصاحت زبان،شجاعت،زهد و ورع،عفاف وشهامت فوق العاده بود. شوهرش، عبد الله بن جعفر(پسر عموى خودش)بود.از اين‏ ازدواج،دو پسر حضرت زينب به نامهاى محمد و عون،در كربلا به شهادت رسيدند.
وقتى امام حسين‏«ع‏»پس از امتناع از بيعت با يزيد،از مدينه به قصد مكه خارج شد،زينب نيز با اين دو فرزند،همراه برادر گشت.در طول نهضت عاشورا،نقش فداكاريهاى‏عظيم زينب، بسيار بود.سرپرست كاروان اسيران اهل بيت و مراقبت كننده از امام‏زين العابدين‏«ع‏»و افشاگر ستمگرى‏هاى حكام اموى با خطبه‏هاى آتشين بود.زينب،هم‏دختر شهيد بود،هم خواهر شهيد،هم مادر شهيد،هم عمه شهيد.پس از عاشورا و در سفراسارت،در كوفه و دمشق، خطابه‏هاى آتشينى ايراد كرد و رمز بقاى حماسه كربلا وبيدارى مردم گشت.پس از بازگشت به مدينه نيز،در مجالس ذكرى كه براى شهداى كربلاداشت،به سخنورى و افشاگرى مى‏پرداخت.وى به‏«قهرمان صبر»شهرت يافت.
در سال 63 و به نقلى 65 هجرى درگذشت.قبرش در زينبيه(در سوريه كنونى)است.
برخى نيز معتقدند مدفن او در مصر است.در كتاب‏«خيرات الحسان‏»آمده است:درمدينه قحطى پيش آمد.زينب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام كوچ كردند و قطعه‏زمينى داشتند.زينب در همانجا در سال 65 هجرى در گذشت و در همان مكان دفن شد.
صبح ازل طليعه ايام زينب است پاينده تا به شام ابد نام زينب است در راه دين لباس شهامت چو دوختند زيبنده آن لباس بر اندام زينب است
بارزترين بعد زندگى حضرت زينب،همان پاسدارى از فرهنگ عاشورا بود كه باخطابه‏هايش، پيام خون حسين‏«ع‏»را به جهانيان رساند.در اين زمينه،نوشته‏ها وسروده‏هاى بسيارى است،از جمله

زينبين
دو زينب.اصطلاحا به حضرت زينب و حضرت ام كلثوم،دختران امير المؤمنين‏«ع‏» گفته مى‏شود كه در كربلا حضور داشتند.اين كلمه از باب تغليب يك اسم بر ديگرى است، آنگونه كه به امام حسن و امام حسين هم‏«حسنين‏»گفته مى‏شود.

زينبيه
جايى كه به حضرت زينب‏«ع‏»منسوب باشد.آنگونه كه به جاى منسوب به امام‏حسين‏«ع‏»، «حسينيه‏»گفته مى‏شود.مكانهايى كه با اين عنوان و به ياد حضرت زينب درشهرهاى مختلف مى‏سازند و براى برپايى محفلهاى عزادارى يا مجالس دينى براى بانوان،و گاهى هم به عنوان دار الايتام مورد استفاده قرار مى‏گيرد،از آن جهت كه آن بانوى‏قهرمان،پس از عاشورا يتيمان ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»را در سفر اسارت سرپرستى ونگهدارى مى‏كرد.مرقد زينب كبرى‏«ع‏»نيز كه در شام قرار دارد به همين نام‏«زينبيه‏» شهرت دارد كه تا دمشق مقدارى فاصله دارد و زيارتگاه عاشقان عترت پيامبر«ص‏»است. البته در مورد مدفن حضرت زينب،اقوال ديگرى نيز وجود دارد.

شام غريبان
در لغت،به معناى شب مردم غريب و از يار و ديار دور افتاده است،شام مسافران كه‏وحشتناك مى‏باشد.شام غريبان گرفتن:زارى كردن به درد،چنانكه بر وفات كسى گريستن‏و غم نمودن. شب اول وفات كسى براى خانواده آن كس،شب يازدهم محرم و عزادارى‏بعد از آن شب. در اصطلاح،به مراسم سوگوارى شبانه در شب يازدهم محرم گفته‏مى‏شود كه مردم به صورت دو گروه مجزا،پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها وتكيه‏ها،با خواندن نوحه‏هاى غمگين،ياد اسراى اهل بيت را گرامى مى‏دارند.اين برنامه،اغلب با در دست داشتن شمعهايى و در شب تاريك يازدهم محرم انجام مى‏گيرد و بيشتراز كودكان و نونهالان در اين سوگوارى تمثيلى استفاده مى‏شود.ياد كردى است از آوارگى‏اهل بيت امام حسين‏«ع‏»و كودكان باز مانده از شهداى كربلا كه در غروب عاشورا،بى‏پناه ودرمانده،در ظلمت اندوهبار شب،در دشت و بيابان كربلا به سر آوردند.در اين شب،«مراسمى ساده و غم‏انگيز بر پا مى‏شود و عزاداران با لباسهاى سياه و شمعى افروخته دردست گرفته،كاه بر سر مى‏پاشند و نوحه‏هاى غم‏انگيز مى‏خوانند و دسته دسته در معابرحركت مى‏كنند و هر چند قدم،مدتى مى‏نشينند و مى‏گريند،آرام و غمناك.در اين مراسم‏بكلى سينه زنى نمى‏شود و علم و بيرق نيز حركت داده نمى‏شود».

شام
شام به سرزمين منطقه سوريه،فلسطين،لبنان،اردن و اطراف آنها گفته مى‏شده است. شامات هم مى‏گويند.اين سرزمين در صدر اسلام فتح شد و معاويه در دوره عثمان والى‏آنجا بود و امويان از آن پس بر آن منطقه استيلا يافتند و از حكومت مشروع على‏«ع‏»سربرتافتند. دمشق،پايتخت امويان بود.يزيد هم آنجا حكومت مى‏كرد.
از سرزمين شام در روايات، نكوهش شده و ائمه از آن به بدى ياد كرده‏اند.اهل شام‏بويژه در عهد معاويه،با على دشمنى بسيار مى‏كردند و از جمله علل آن تبليغات گسترده‏معاويه و امويان بر ضد على‏«ع‏»و بنى هاشم بود و چون در آن منطقه نفوذ و استيلا داشتند،افكار را بر ضد اهل بيت،منحرف مى‏ساختند و بذر دشمنى آنان را در دلها مى‏پراكندند.دردوره‏هاى بعد هم ميان شاميان و عراقيان خصومت و ناسازگارى ادامه يافت و شهرها ومردم عراق،اغلب زير بار حكومت دمشق نمى‏رفتند.سرهاى مسلم بن عقيل و هانى راپس از شهادتشان به شام كه مقر حكومت‏يزيد بود فرستادند.
اهل بيت‏سيد الشهدا«ع‏»پس از واقعه كربلا كه به اسارت دشمن در آمدند،ابتدا به كوفه‏و از آنجا به شام برده شدند و چند روزى در دمشق اقامت كردند.ديدارشان با يزيد دردار الخلافه در همين شهر بود كه حضرت زينب و امام سجاد«ع‏»در بارگاه يزيد خطبه‏خواندند و يزيد را رسوا ساختند.
قبر حضرت زينب و رقيه كه هر دو بصورت حرم وزيارتگاه شيعه است،در شام است.قبر رقيه نزديك مسجد جامع دمشق و حرم حضرت‏زينب در زينبيه،بيرون از دمشق است. (3) سفر به شام براى اهل بيت‏حسين‏«ع‏»بسيار تلخ ومصيبتهاى دوران اسارت در اين ديار،برايشان از سختترين مصيبتها بوده است.وقتى ازامام سجاد پرسيدند:در سفر كربلا، سختترين مصيبتهاى شما كجا بود،سه بار فرمود: «الشام،الشام،الشام‏».

خار مغيلان
خار درخت‏«ام غيلان‏»،ام غيلان درخت‏خار دارى است كه در باديه مى‏رويد كه گاهى‏به اندازه درخت‏سيب يا كوچكتر مى‏شود. در مرثيه‏ها چنين گفته مى‏شود كه پس ازشهادت امام حسين‏«ع‏»و حمله دشمن به خيمه‏ها و به آتش كشيدن آنها،كودكان آواره‏دشت و بيابان شدند و دو كودك در بيابان،دور از جمع اهل بيت،گم شدند و شب زير خارمغيلان پناه گرفتند و جان باختند. در منابع معتبر تاريخى چنين چيزى نيامده است.

دير راهب
نام محلى در سرزمين شام،كه اسيران اهل بيت از آن گذشتند.در اين سفر،كه اسرا به‏همراه نيروهاى يزيدى به شام برده مى‏شدند،سرهاى شهدا نيز همراه قافله بود.در يكى ازمنزلگاههاى راه،به محلى رسيدند به نام‏«قنسيرين‏»كه راهبى در ديرى به عبادت مشغول‏بود.نگاه راهب از صومعه به سر مطهر امام حسين‏«ع‏»افتاد كه نور از آن به آسمان‏مى‏رفت.با ديدن اين صحنه،ده هزار درهم به نگهبانان سر داد و آن سر را آن شب نزدخود در صومعه نگهداشت.شب هنگام،راهب از آن سر مقدس،شگفتيها و كراماتى ديد وبه بركت آنها مسلمان شد. به گفته نير تبريزى:
دير ترسا و سر سبط رسول مدنى واى اگر طعنه به قرآن زند انجيل و زبور
اين دير،هم اكنون در منطقه راه سوريه به لبنان موجود است و بر يك بلندى مشرف به‏جاده قرار دارد.

رقيه
دختر سه چهار ساله ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»كه در سفر كربلا همراه اسراى اهل بيت‏بوده و در شام،شبى پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بى‏تابى كردو پدر را خواست.خبر به يزيد رسيد.به دستور او سر مطهر امام حسين‏«ع‏»را نزد او بردندو او از اين منظره بيشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام(كه محل‏اقامت موقت اهل بيت بود)جان داد. البته در باره اين دختر و شهادتش،ميان مورخين نظرواحدى وجود ندارد.
خردسالى اين دختر و عواطفى كه نام و يادش و كيفيت جان باختنش و مدفن اوبر مى‏انگيزد شگفت است و شيعيان به او علاقه خاصى دارند.محل دفن او كنار يك‏بازارچه قديمى و با فاصله از مسجد اموى در دمشق قرار دارد و چندين بار تعمير شده‏است.آخرين تعمير و توسعه در سال 1364 شمسى از سوى ايران آغاز شد و پس از چندسال به پايان رسيد. اينك حرمى بزرگ و باشكوه براى آن دختر خردسال بزرگوار وجوددارد كه زيارتگاه دوستداران اهل بيت است.
از بهر ياد بود از اين نهضت بزرگ در شهر شام،دختركى را گذاشتيم تا دودمان دشمن ظالم فنا شود آنجا رقيه را به حراست گماشتيم

ساربان
روايت‏شده است:يكى از شتربانان كاروان حسينى پس از شهادت امام،به طمع‏برداشتن بند زير جامه آن حضرت،دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد،كه دست امام برآمد و بر دست او زد ومانع شد.كاردى در آورد و انگشت‏يا دست‏حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امام‏دست چپ را برآورد،دست چپ را هم بريد. اين شخص،بعدا چهره‏اش سياه شد و درراه مكه فرياد برمى‏آورد كه:«ايها الناس!دلونى على اولاد محمد». نام او را«بريدة بن‏وائل‏»گفته‏اند.اين قضيه به صورتهاى ديگر هم در برخى كتب نقل شده است، از جمله‏در باره كسى به نام ابحر بن كعب،كه لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد. بعدا دستانش مثل دو چوب خشك،خشكيد. (4) اما نمى‏توان به صحت آنها اطمينان يافت. در نقلها،گاهى قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينكه،بجدل بن سليم انگشت را باانگشتر قطع كرد و انگشتر را به غارت برد.

اسراى اهل بيت‏«ع‏»
بازماندگان كاروان شهادت را،پس از عاشورا به اسارت گرفته،به كوفه،سپس به شام‏بردند. اسيران،تعدادى از دودمان پيامبر«ص‏»بودند،برخى هم همسران يا فرزندان‏شهداى ديگر كربلا.زنان بنى هاشم به شام برده شدند و از آنجا به مدينه باز گشتند.برخى‏از زنان غير بنى هاشم به خاطر وساطت بستگان خود از اسارت رها شده،در كوفه ماندگارشدند و به قبيله خود پيوستند.
در منابع تاريخى و تعبيرات روايى و اشعار،از آنان به نام‏«سبايا»و«اسارى‏»ياد شده است.به اسيرى گرفتن افرادى از اهل بيت‏«ع‏»هم بر خلاف‏مقررات جنگهاى اسلامى بود، هم جسارت و توهين به رسول الله‏«ص‏»به شمار مى‏آمد.اما امويان بر اساس كينه‏اى كه از عترت پيامبر خدا داشتند،چنان كردند.اين گستاخى درحق عترت پيامبر خدا ريشه در همان سقيفه و زير پا گذاشتن سخن آن حضرت داشت. به‏قول نير تبريزى:
دانى چه روز دختر زهرا اسير شد؟ روزى كه طرح بيعت‏«منا امير»شد.
حضرت زينب و حضرت سجاد«عليهما السلام‏»دو چهره بارز آن جمع بودند و بانطقها و خطابه‏هاى خويش،امويان را رسوا و شهداى كربلا را معرفى كردند.

اسامى اسراى كربلا از اهل بيت و ديگران(طبق آنچه در منتخب التواريخ آمده است) چنين است: امام زين العابدين‏«ع‏»،امام محمد باقر«ع‏»(چهار ساله)،محمد بن حسين بن‏على،عمر بن حسين،حسن بن حسين،زيد بن الحسن المجتبى،عمر بن الحسن المجتبى(مجروح شد و به كوفه بردند) محمد بن عمر بن الحسن المجتبى.
اما از بانوان:زينب كبرى‏«ع‏»،ام كلثوم،فاطمه،رقيه،صفيه،ام هانى(اين 6 نفر ازدختران على‏«ع‏»بودند)فاطمه دختر امام حسين،سكينه دختر امام حسين،دخترى كه‏مى‏گويند در خرابه شام جان داد،رباب همسر امام حسين،شاه زنان همسر امام سجاد،مادر محسن فرزند سيد الشهدا(اين فرزند در راه شام سقط شد)دختر مسلم بن عقيل،فضه كنيز فاطمه‏«ع‏»،يكى از كنيزان امام حسين،مادر وهب بن عبد الله.نسبت به برخى ازاين 25 نفر،نقلهاى ديگر هم وجود دارد و همه مورد اتفاق نيست.

دار الخلافه
در پايتخت‏حكومت،قصرى كه محل سكونت‏خليفه بود،دار الخلافه گفته مى‏شد،جاى اقامت پادشاه.به خود شهرى هم كه خليفه يا پادشاه در آنجا بود،دار الخلافه گفته‏مى‏شد.دار الحكومه هم به همان معنى بود. يزيد،پس از كشتن امام حسين‏«ع‏»و به اسارت در آوردن اهل بيت او،براى به رخ‏كشيدن اين پيروزى به مردم بار عام و اذن عمومى داد و قصر پر از جمعيت‏شد.آنگاه‏اسراى اهل بيت را كه با طناب،آنان را به هم بسته بودند،با وضعى اهانت آميز وارد مجلس‏يزيد كردند. دار الخلافه يزيد،نزديك مسجد جامع دمشق بوده است.

يزيد بن معاويه
خليفه جنايتكار اموى كه فاجعه كربلا به دستور او پديد آمد.وى در سال 25 هجرى‏تولد يافت. جوانى ميگسار،سگباز و اهل بوزينه بازى و عياشى بود. چون معاويه مرد،بااو به عنوان خلافت بيعت كردند.معاويه پيش از مرگش از بسيارى بيعت بر وليعهدى اوگرفته بود.يزيد انديشه‏هاى الحادى داشت و به مبدا و معاد بى عقيده بود.بى بند و بار واهل عيش و طرب بود.در زمان او فسق و فجور به واليان هم گسترش يافت و آوازه خوانى‏در مكه و مدينه آشكار شد و مردم به شرابخوارى علنى پرداختند.
سيد الشهدا«ع‏»وقتى با اصرار وليد و مروان براى بيعت با يزيد مواجه شد به فسق اوشهادت داد و فرمود:«يزيد رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق ومثلى لا يبايع مثله‏».يزيد،مردى فاسق،شرابخوار،آدم كش است كه آشكارا گناه مى‏كند وكسى همچون من با كسى مثل او بيعت نخواهد كرد.
اين شناخت‏سيد الشهدا«ع‏»از يزيد،سابقه داشت.حتى روزى در يك جلسه،آن‏حضرت در پاسخ معاويه كه از يزيد ستايش كرد،برخاسته،زشتيها و مفاسد يزيد را برشمرد و به معاويه به خاطر بيعت گرفتن از اين و آن براى پسرش يزيد،اعتراض كرد.
يزيد نيز همچون پدرش،به حيف و ميل بيت المال و كشتن انسانهاى با ايمان و ايجادفساد و مفاسد در دستگاه حكومت پرداخت.به والى مدينه نوشت كه به زور ازسيد الشهدا«ع‏»بيعت بگيرد و اگر نپذيرفت،گردن او را بزند.براى سركوبى هواداران امام‏حسين‏«ع‏»كه با مسلم بن عقيل در كوفه بيعت كرده بودند، «ابن زياد»را به ولايت كوفه‏گماشت و به كشتن امام فرمان داد.«ابن جوزى‏»در باره او گفته است: «چگونه قضاوت‏مى‏كنيد در باره مردى كه سه سال حكومت كرد،در سال اول حسين‏«ع‏»را به شهادت‏رساند و در سال دوم مردم مدينه را دچار وحشت‏ساخت و مدينه را براى لشكريان خودمباح گرداند و در سال سوم،خانه خدا را با منجنيق سنگباران كرد و ويران ساخت.» كه‏اشاره به حادثه كربلاست و«واقعه حره‏»كه مردم مدينه در سال 63 هجرى بر ضد والى قيام‏كردند و او و ديگر امويان را از شهر بيرون نمودند و اين پس از آن بود كه فساد و آلودگى وجنايات يزيد بر آنان آشكار شد.يزيد هم مسلم بن عقبه را با لشكرى براى قتل عام مردم‏فرستاد.در سال 64 هجرى نيز همان سپاه براى سركوب قيام عبد الله بن زبير به مكه هجوم‏بردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنيق حمله كردند.كعبه و مسجد الحرام سوخت وويران شد و عده‏اى كشته شدند.
ننگها و آلودگيهاى يزيد،بيش از آن است كه در اين‏مختصر بگنجد. مدت حكومت‏يزيد،سه سال و هشت ماه بود و در سال 64 در«حوارين‏»از اطراف دمشق مرد و در«باب الصغير»دمشق دفن شد.

خرابه شام
پس از خطبه زينب‏«ع‏»در مجلس يزيد كه اوضاع را بر ضد او متحول ساخت،يزيدناچار اهل بيت را در خرابه‏اى بى سقف جاى داد.آنان سه روز در آن خرابه بودند و برحسين‏«ع‏»نوحه و عزادارى مى‏كردند.
رقيه،دختر خردسال امام حسين‏«ع‏»نيز درهمانجا پدر را در خواب ديد و پس از بيدارى گريه سر داد و سر سيد الشهدا را برايش‏آوردند و با ديدن آن صحنه مرغ جانش پر كشيد و جان داد.
مدفن رقيه نيز همانجاست‏كه بعدها حرمى برايش ساختند. (اين مساله از نظر محققان مورد بحث و تشكيك قرارگرفته است.)
زهراى حزين ز گرد راه آمده بود جبريل،غمين و عذر خواه آمده بود در كنج‏خرابه،در ميان طبقى خورشيد،به مهمانى ماه آمده بود جغد دلم خرابه شام آرزو كند تا با سه ساله دختركى گفتگو كند آن كعبه‏اى كه قبله ارباب حاجت است حاجت رواست،هر كه به آن قبله رو كند.

بازار شام
بازارى است واقع در شهر دمشق،كه نزديك مسجد جامع شهر بوده است.بقاياى آن‏را امروز«بازار حميديه‏»مى‏نامند.«معروف است كه پس از حادثه عاشورا،ابن زيادخاندان حضرت سيد الشهدا را اسير نمود و آنان را از كوفه به شام گسيل داشت.يزيددستور داد تا شهر شام را آينه بندى و چراغانى كرده،خاندان امام حسين‏«ع‏»را در كوچه وبازار بگردانند.از جمله جاهايى كه اسيران را عبور دادند،همين بازار شام بود كه براى‏ديدار اسراى خاندان نبوت‏«ص‏»، جمعيت زيادى در دو طرف بازار صف كشيده بودند.
اين بازار امروزه حدود پانصد متر طول و ده متر عرض دارد،در دو طبقه و تاريخ بناى آن‏به عصر عثمانى مى‏رسد...آغاز بازار شام،خيابانى عريض،واقع در غرب بازار و پايان آن‏محوطه مقابل مسجد اموى است...فاصله آخرين ستون تا محوطه مقابل در غربى مسجداموى حدود سى متر است و ظاهرا اسراى خاندان عصمت و نبوت از همين درب اصلى‏مسجد اموى وارد مسجد گشتند...»

مشهد راس الحسين‏«ع‏»
حرم و بقعه‏اى كه مدفن سر مطهر سيد الشهداست،يا مكانى كه سر آن حضرت به آنجاهم برده شده است.به اين نام،دو محل يكى در شام و ديگرى در مصر وجود دارد.در شام‏در عسقلان مسجدى بزرگ و ضريحى عظيم است كه مردم آنجا را زيارت كرد تبرك‏مى‏جستند. (42) به نوشته سيد محسن امين:محلى در كنار مسجد جامع اموى در دمشق،كه‏گويا محل نگهدارى سر مطهر سيد الشهدا در ايام يزيد بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارى‏مى‏شده است.
وى همچنين مى‏نويسد:(در سفرنامه خويش)در مصر،زيارتگاه با شكوه‏و مقدسى است كه مردم مصر،معتقدند سر ابا عبد الله الحسين در آنجا مدفون است وخلفاى مصر،آن را از شهر عسقلان(در فلسطين)آورده و طى مراسمى در مصر دفن‏كرده‏اند.در همين زمينه در«اعيان الشيعه‏»مى‏نويسد:بنا به قول برخى،يكى از خلفاى‏فاطمى در مصر،مامورانى به عسقلان(بين مصر و شام)فرستاد و سرى را برايش آوردندو گفت كه سر حسين‏«ع‏»است.آن را به مصر آوردند و در محلى كه الآن به نام مشهد يامسجد راس الحسين معروف است دفن كردند.مردم مصر به اين محل علاقه نشان‏مى‏دهند و زن و مرد دسته دسته به زيارت آن مى‏روند و مراسم دعا و تضرع در آنجامى‏گيرند.البته در اين كه آن سر،سر امام حسين‏«ع‏»بوده، ترديد وجود دارد. اين مسجد،اكنون نيز در قاهره وجود دارد،محل تجمع و مركز محافل دينى و قرآنى،بويژه در شبهاى‏ماه رمضان است و در ميلاد امام حسين‏«ع‏»هزاران نفر آنجا گرد مى‏آيند و حتى دست‏توسل به سوى خداى حسين‏«ع‏»دراز كرده و به بركت آن مكان،بيماران و گرفتاران شفا ونجات مى‏يابند.

باب الصغير
به معناى در كوچك.مقبره‏اى است در دمشق كه گويند سر مطهر حضرت عباس وعلى اكبر«ع‏»و حبيب بن مظاهر در آنجا مدفون است.بعضى هم گفته‏اند كه مدفن 17 سراز سرهاى شهداى كربلا است.ضريحى بر آن ساخته‏اند و نام تعدادى از شهداى كربلا برآن نقش بسته است.برخى قبر عبد الله بن جعفر(همسر زينب كبرى)را هم آنجا مى‏دانند.
مؤلف‏«اعيان الشيعه‏»،دفن سرهاى آن سه بزرگوار را در آن محل پذيرفتنى مى‏داند ومى‏گويد: چون سرها را به شام برده،اين طرف و آن طرف گرداندند و هدف يزيد كه اظهارپيروزى و نيز خوار كردن صاحبان آنها بود،چون اين كار انجام شد،طبيعى است كه‏همان جا دفن شده باشد و محلش محافظت‏شود.

سكينه
دختر بزرگوار سيد الشهدا«ع‏»،كه در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبه‏پروردگار،كم نظير و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»بود.نام اصلى او راآمنه،امينه،اميمه يا امامه هم نوشته‏اند.لقب سكينه(يا سكينه)از طرف مادرش‏«رباب‏»به‏او داده شد.او كه خواهر«على اصغر»هم بود،در كربلا حضور داشت و در عاشورا،سن‏او حدودا ده تا سيزده سال بوده است.اين را از آنجا گفته‏اند كه امام حسين‏«ع‏»روزعاشورا به او لقب‏«خيرة النسوان‏»(برگزيده زنان)داده است و اين با كودك بودنش‏نمى‏سازد.شرح آنچه به مصيبتهاى او در حادثه كربلا مربوط مى‏شود،در كتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سيد الشهدا«ع‏»هنگام وداع بااطفال و زنان،ديد كه دخترش سكينه از زنان كنار گرفته و در حال گريستن است،به او فرمود: سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى منك البكاء اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة ما دام منى الروح فى جسمانى فاذا قتلت فانت اولى بالذى تاتينه يا خيرة النسوان
اين دختر بزرگوار،كه به تعبير شيخ عباس قمى‏«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب‏»بوده است، پس از بازگشت ازسفر كوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت كفايت امام سجاد«ع‏»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسين، امام سجاد و امام باقر)عليهم السلام را درك كرد.نوشته‏اند:خانه‏اش‏مركز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدق‏و جرير،صله عطا مى‏كرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او،زوجه‏عبد الله بن عثمان گرديد و پس از مرگ او،زيد بن عمر با وى ازدواج كرد،ولى زيد،به‏توصيه سليمان بن عبد الملك او را طلاق گفت.
سكينه همچنان در مدينه مى‏زيست،تاآنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملك پس از هفتاد سال،در مدينه در گذشت. قبر او نيز در مدينه است.

غارت خيمه‏ها
پس از شهادت حسين بن على‏«ع‏»،سپاه عمر سعد به خيمه‏هاى اهل بيت‏حمله كردندو به غارت پرداختند.زنان و كودكان در صحرا پراكنده شدند،گريان و داغدار و صيحه زنان‏و استغاثه كنان.پس از آن خيمه‏ها را آتش زدند.مقنعه از سر زنان كشيدند،انگشتر ازانگشتها بيرون آوردند و گوشواره از گوشها و خلخال از پاها. حتى فاطمه دختر امام‏حسين‏«ع‏»نقل كرده كه به خيمه ما ريختند و من دخترى كوچك بودم،با گريه خلخال ازپايم در مى‏آوردند. گفتم:اى دشمن خدا چرا گريه مى‏كنى؟گفت:براى اينكه دختر پيامبررا غارت مى‏كنم.گفتم: غارت مكن.گفت:مى‏ترسم ديگرى بيايد و اينها را درآورد!

گوشواره
پس از شهادت امام حسين‏«ع‏»،سپاه كوفه به خيمه‏ها حمله كرده،ضمن به آتش‏كشيدن آنها، هر چه در خيمه‏ها بود غارت كردند و از گوشها و پاهاى اطفال،گوشواره وخلخال بيرون آوردند.
از فاطمه صغرى،دختر امام حسين‏«ع‏»نقل شده است كه پس ازشهادت امام،يكى از سواران سپاه عمر سعد به طرف او كه جلوى يكى از خيمه‏ها ايستاده‏بوده،حمله‏ور مى‏شود و با نيزه بر او ضربتى مى‏زند كه بر زمين مى‏خورد،آنگاه گوشواره‏از گوشش مى‏كند و خون جارى مى‏شود.
در باره ام كلثوم نيز چنين نقل شده است‏«حتى‏افضوا الى قرط كان فى اذن ام كلثوم اخت الحسين‏«ع‏»فاخذوه و خرموا اذنها».
ماخذ: فرهنگ عاشورا -استاد جواد محدثي